قطره قطره ی باران
-------------------
زلال گونه نگاه تو بعد سالی چند
چکید برعطش سینه درخیالی چند
گذشت ازسرمن سالها دراین امید
که باتو طرح کنم عاقبت سوالی چند
گشایم ازتو بسی رازهای ناگفته
که تا رها شوم ازدام احتمالی چند
ولی..دریغ زدیدارگرم وکوته ما
نشد میسرمن غیر قیل وقالی چند
مراببخش عزیزم زناتوانی خویش
که ازدلت نزدودم غم وملالی چند
اگرچه ازتو شد آن لحظه، استجابت من
برای شعر وغزل شوق وشوروحالی چند
کویر وحشت دل پرشکوفه خواهد شد
اگر زمهر بکاری در آن نهالی چند
زقطره قطره ی باران، سرای، ایمن نیست
اگر که کم شود ازبام آن سفالی چند
تمام آنچه که اندوختیم ازکف رفت
که درمعامله نه بلکه درجدالی چند
هنوز هم تو همانی که بوده هرسخنت
بلیغ وگرم وصفاداده با مثالی چند
هوای خاطر درویش را نگه می دار
چو دست یافتی اکنون به جاه ومالی چند
زبعد تیرگی چشم وبیقراری دل
مرا نمانده دگر فرصت ومجالی چند
محسن بافکرلیالستانی
نقل از:مجموعه غزل،اقلیم هوشیاری ما،چاپ وانتشار۱۳۹۰