آخرین مکاتبات من بابرادرم،بهرام که درسوم اسفند۱۴۰۳بعدازچهل سال دوری ازوطن دربرلین ،بازندگی وداع گفت
درود بر محسن گرامی، بدون پيش درآمد، پس از گرفتاری سرطان ریه و عمل آن ، مدتها مشکل ویژه ای نبود.
اما چندی پیش بعلت نفوذ باکتریهای خارجی به داخل ریه من،دچار عفونت غیر قابل علاجی شده ام.
فعلا در بیمارستان تحت مراقبت ویژه و شديد هستم.
شانس ۵۰ در ۵۰ است.
من با بچههای محل ما فقط با گيلان و بچههای او در ارتباط هستم، که متاسفانه بیش ۷۰۰ کيلومتری باهم فاصله داریم.
اما رفیق کرد عراقی من و زنش،
که سالها با هم رفت و آمد خانوادگی داریم، وکیل کارهای اداری من در شهر محل زندگی من می باشد. مینا هم ۵۵۰ کیلومتر از من دوره. یعنی اینکه من خیلی دور از همه هستم
من اگر دیگر بیدار نشدم او برایت این جمله را خواهد نوشت....
بهرام هم رفت
بهرحال زندگی ما اینگونه بود.
تندرست باشید
سلام بهرام جان
ازخبربستری شدن دوباره ات متاسف وغمگین شدم ،اماشکی ندارم که ازاین مرحله هم به سلامتی گذرخواهی کرد ومادرآینده بازهم باهم گفتگوخواهیم داشت
قربانت وبه امیددیدار
درود بر محسن گرامی، من دیروز جمعه وارد برلین شدم ،
پس از انجام کارهای اداری وبستری شدن در بیمارستان و دیدار با مینا و مادرش و يک چند کلامی گفت و گو با آنها و بعد از رفتن آنها، دو باره خوابیدن را آغاز نموده و خوابیدم. حال و احوال و مزاج هم بدک نیست، اما این ویروس بد عنق غریبه که در بدن ما جا خوش کرده و بیشتر از صاحبخانه ابراز وجود می کند،
تمام تاب و توان من را از من گرفته ، که نای هیچ شورشی را از من نمی پذیرد .
هرچند من دست از مبارزه نخواهم کشید.
این را دیروز هم به مینا گفتم.
بهرحال یکی باید پیروز این میدان باشد. سعی من اینگونه می باشد که من باشم.
شادان و تندرست باشی
تا بعد
خیلی خوشحالیم که پیش مینا ودیگرعزیزانتان هستی،وضعیتی که درروحیه ی تو اثرمستقیم دارد که همین روحیه ی مناسب وبالا ،شاید تضمین کننده نوددرصد بهبودی ات باشد .من که خیلی امیدوارم که هرچه زودتربتوانی ازبستربیماری ات برخیزی ودرشرایط مناسب ترابه اتفاق میناجان دروطن ببینیم
وسرانجام ،پیامی که بدون جواب ماند.....
سلام وشب خوش بهرام جان
درگذشت دایی جان خسرو رابه شماتسلیت میگویم
خواهران وداود حالا مهمان ما هستند .خیلی دوست دارند که ازوضعیت روبه بهبود تو خبری داشته باشند.اگرتوانستی ،اقلا یک پیام کوتاه بفرست