رویا

رویا
----
همین که گفتی باران
ازآسمانی که زیر آن دراز کشیده ای
خیس میشوی به ناگهان
کافی ست تا به اطرافت نگاه کنی
تا ببینی
دشت ها چگونه سبز میشوند
گلها می رویند
ونیزارها بانسیم ملایمی می رقصند

حالا خیال کن که نوشتی خورشید
ازدشتهایی که سبزشده بود
اینک ساقه های گندم است
که درمقابل دیدگانت می رقصند
وکشتکارانی که ازلای انگشتانت
بیرون می جهند
وبرشعرت می نشینند

محسن بافکرلیالستانی

کنارپنجره،بنشین

کنارپنجره بنشین...

گرسنه ام امشب،

دوباره مثل شب پیش،

وغم گرفته اتاقم،مراچه بیهوده،

به خوان خالی بیش از همیشه می خواند

گرسنه ام امشب

ومادرمن باز،

به خوان خالی مافکرمی کند ،بیشک

بیابرادرجان

کنارپنجره بنشین به سوگ این اندوه

وازدریچه ی شب خیره شو به عمق سکوت

وباصداقت خود اعتماد را دریاب

که تیشه های خیانت

چگونه ریشه ی آنرا،

زخاک وخانه درآورده ست ؟

مصیبتی ست دریغا که مثل بادخزان

به کوچه گردی باغی تهی،شتاب کنیم

محسن بافکرلیالستانی

مهرماه ۱۳۴۹ ،ازمجموعه نان وریحان.چاپ وانتشار،زمستان ۱۳۹۹

mohseenbafekr.blogfa.com

جنگل

جنگل
------

جنگل هزاران لایه دارد

هرلایه از صدها درخت شاخه ها

درهم تنیده

ازابتدای راه تا پایان آن تادیلمان

درلابلای لایه ها جاده ست پنهان

مانند یک مارغنوده

با پیچ وخم های فراوان خزنده

یک یک هزاران راکب ومرکوب را

باخویش تا مقصد برنده

محسن بافکرلیالستانی