پناه گرفته ایم
----------------
فصل ها را گم می کنیم
مکانها راازیاد میبریم
درفراموشی غریبی غوطه وریم
دراین گرمای تابستان
اینک که بایدبربالای قله ها 
صعود کرده باشیم 
درسایه کش دیواری 
میان محله پناه گرفته ایم 
قهوه خانه ها را پر می کنیم
درروزهایی که که باید کشتزارها 
لبریز از زمزمه باشد 

عقب نشینی کردیم 
ازعرصه ای که -
سالیان درازی نگهبانش بودیم 
تاخارستانهای همجوار 
راههای بازگشت مارا ببندند

محسن بافکرلیالستانی۱۳۸۳،ازمجموعه،شعرهای نوشته نشده،چاپ وانتشار۱۳۸۸،نشرفرهنگ ایلیا