شعر ها و یادداشت های محسن با فکر

پنهانی نشان تو  روزی  نمودنی ست

حالا اگرچه  محو غبار  وزدودنی ست

گفتند:امتحان مکن  احوال  رفته را

صدبارشوق دوست ولی آزمودنی ست

تعریف  اتفاق به جا مانده  ازقدیم

امروزازدهان تو  تنها  شنودنی ست

دنبال نیستی نکشانی مرا   که سخت

مفهوم  زندگی همه  هستی وبودنی ست

این شدروال روز که سهم  رفاه وعشق

ازدستهای  خویشتن خود  ربودنی ست

شایدکه می رسیم به روزی  که پی بریم

نان وقلم  نه کاستنی  بل   فزودنی ست

فردای ما که بستری ازسوسن است ویاس

آسودنی ست   با  دل  شاد  وغنودنی ست

اندیشناک  جاده ی پر پیچ وخم شدیم

هرچنداگرچه     رفتنی  وپای سودنی ست

ما  می رویم وقله ی رویای    روبرو

آخر به دست نسل پس ازما   گشودنی ست

تا باغ ما  شکوفه ی نسرین  دهد  به بار

از آرزو که باز نمانی       ستودنی ست

گفتم که هرچه خواستم   انشا کنم ولی -

گفتی  که بی ملاحظه گفتن  زدودنی ست