گیل آوا
زمانیکه تودرخاک وطن رستی
درختان برگریزان داشتند وباغ خالی بود
طبیعت زرد میشد
درسکون خویش جان میداد
تن بی جان شالیزارها را سیل می پوشاند
دل سرد زمین را آفتاب خسته خون میکرد
زمین درحسرت نور وحرارت بود
رطوبت سایه می گسترد اما سخت
صدای ماهیان کوچک سرخ ازمیان مسلخ صیاد برمیخاست
شفق ازخون صدها رزمجوی شهر خونین بود گیل آوا
زمانیکه توروییدی
تمام عرصه ی خاک وطن آماج رگبار مسلسل بود
ودشمن برفراز شهرها هرشب
فرومی ریخت پیک مرگ
زمانیکه توروییدی
قیام خلق های ما
علیه سلطه ی بیگانگان وانحصارات جهانی رنگ دیگرداشت
جنوب تفته هردم موج میزد درمیان آتش وباروت
ودرپیکاربادشمن
هزاران قهرمان درراه آزادی سرودفتح میخواندند
درآن هنگام گیل آوا
به مانند تو صدها کودک پیکارجو دربستر اوار می مردند
وتاریخ وطن با خون خلق ما رقم میخورد
زمانیکه توروییدی
نه تنها دشمن از آنسوی مرزوبوم لشکر میکشید و-
قلب میهن را هدف میزد
نه تنها دشمن ازآنسوی بل درکارخانه مزرعه
درروستا وشهر مردم را ازاستثمار می آزرد
درآن ایام -شاید خیره خواهی ماند -اما همچنان
سرمایه داران هستی زحمتکشان را می ربودند ازکف آنان
ودشمن را ستون دیگری بودند گیل آوا
زمانیکه تودرآن رشدخواهی کرد بیشک
خلق ما برانحصارات جهانی میشود پیروز
وطرحی نودراندازد جهان کهنه را آری
توفردا درجهانی عاری ازهرگونه ظلم وجور خواهی زیست گیل آوا
وفرزندان تو
درمیهنی آزاد از یوغ ستم ازرنج استثمار می رویند
درآن هنگام درتاریخ خواهی خواند
قصه ی رنج وجنگ وداستان فتح مردم را
محسن بافکرلیالستانی
آذرماه 59 --ابتدای جنگ ایران وعراق