رویا /محسن بافکرلیالستانی
همین که گفتی باران
ازآسمانی که زیرآن درازکشیده ای
خیس می شوی به ناگهان
کافی ست تا به اطرافت نگاه کنی
تاببینی
دشتها چگونه سبز میشود
گلها میرویند
ونیزارها بانسیم ملایمی می رقصند
حالا خیال کن که نوشتی خورشید
ازدشتهایی که سبزشده بود
اینک ساقه های گندم است
که درمقابل دیدگانت می رقصند
وکشتکارانی که ازلای انگشتانت
بیرون می جهند
وبرشعرت می نشینند
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم شهریور ۱۳۹۱ ساعت 13:32 توسط محسن بافكر ليالستاني
|