بررسي كوتاهي از مجموعه غزل (اقليم هوشياري ما )محسن بافكر ليالستاني ..از اكبر اكسير
تاريخ خبر: سه شنبه 16اسفند 1390 -13ربيع الثاني 1433ـ 6 مارس 2012ـ شماره 25266 معرفي مجموعه غزل «اقليم هوشياري ما»/محسن بافكر ليالستاني/حرف نو/1390 چايزاران است و باران است و طبق معمول غزل! اكبر اكسير طرح دوركاري در ادارات كه كارمند در خانه بنشيند و از اداره حقوق بگيرد و روي ارباب رجوع را نبيند و به ديپلماسي چاپلوسي براي رئيس و مديركل رونق ندهد و تكريم خانواده هم اجرايي شود، طرح بسيار جذابي است. بهويژه در عصر اينترنت و رايانه و موبايل كه از بار ترافيك كاسته ميشود و از هزينههاي گزاف اجاره ساختمان مثلاً براي دفتر روزنامه و انتشاراتي و... جلوگيري ميكند. هركس در خانه خود مينشيند و مقاله و طرح و كار خود را توسط مجاري مجازي ارسال مينمايد و انجام ميدهد. شاعران شايد اولين گروه اجتماعي بودند بعد از گروه زنبورهاي عسل كه دوركاري را از زمانهاي دور پذيرفتهاند و انجام ميدهند. آنها همواره دور از پليدي و پلشتي و نكبت و ريا و دروغ نشستهاند و از پاكي نوشتهاند. دور از مكان واقعه ايستادهاند و از عمق فاجعه نوشتهاند. اينها بدون آن كه حقوق و مواجب بگيرند، دورادور مسائل محيط زيست و مصائب انسان مظلوم معاصر را رصد ميكنند. پيشگوياني راستگو كه ما را از فرداهاي نيامده آگاه ميكنند و همواره به كمال آدمي ميانديشند. ويژهنامة ادب و هنر روزنامه اطلاعات شايد مثال خوبي براي دوركاري باشد. چرا كه اغلب نويسندگان آن شهرستانيهاي مقيم ترافيك تهران يا تهرانيهاي مقيم متروي كرج و حومه هستند و بدون اين كه پايشان به تحريريه روزنامه خورده باشد، مطلب پشت مطلب ميدهند و از ساكنين تحريريههاي مشابه منظمتر و مرتبتر هستند و تا امروز كه شماره ويژهنامه از يكصد و شصت گذشته، صادقانه به كار خود مشغولند و چون دور از مركز خبر زندگي ميكنند، از تشويق و تخريب ديگران نيز به دورند! از مطلب اصلي دور نيفتيم. از شاعران ميگفتم و از دوركاري. از تأسيس حضرت آدم تا اختراع شعر و اكتشاف شاعران هندلي و كاربراتوري و انژيكتوري و اتمي، شاعران در گوشه عزلت نشستهاند و از جامعه و انسان نوشتهاند و كاري به كار ديگران نداشتهاند. امروزه روز نيز شاعران، پشت رايانه قسطي خود مينشينند و شعرهاي اقساطي و اسقاطي خود را نقد ميكنند و چون شعر هزينهاي ندارد، آدم و عالم را به هم ميدوزند و از عشق به دمشق ميپرند تا قافيه غزلهايشان را جور كنند و دفتري بر دفترهاي شعر بيفزايند. يكي از شاعران دوركار كه از زمانهاي دور به كار كشت و زرع غزل مشغول است و در كنار آن چايكاري نيز ميكند، حضرت «محسن با فكر ليالستاني» است. برادر بهرامخان با فكر كه از شاعران دوشنبههاي آقاي طبايي عزيز در جوانان آن روزها بهشمار ميرود. محسن چاي بهاره احتكار مي كند تا ما را در چهار فصل شعر، سرمست عطر چاي لاهيجان كند. هرچند هنوز طعم چاي ايشان در انبارها مسكوت مانده باشد. محسن بافكر ليالستاني در تازهترين مجموعه غزل بعد از كتاب «شعرهاي نوشته نشده»، سرودههاي قديم و جديد خود را در زمينة غزل با عنوان «اقليم هوشياري ما» از سوي انتشارات حرف نو به چاپ رسانده تا از نوستالژياي غزل نقبي به آرزوهاي خاكستر بزند و غم دل تازه گرداند. نه ادعاي نوگرايي به سبك پست مدرن دارد و نه كهنهپرستي در كارهايش ديده ميشود. غزل متعادل معيار كه سابقهاش در ايران معاصر به ابتهاج و بهبهاني و نيستاني و بهمني و منزوي ميرسد و آخرين نسل آن شادروان عباس صادقي پدرام است. محسن بافكر از بافكرهاي شعر معاصر ايران، متولد 1330، پدربزرگ جوان ماندة غزل، از همكاران دوركار امروز است كه از انتهاي دهة چهل به شعر و شاعري مبتلا شده است. كارش را با غزل شروع كرده و در شعر آزاد نيز تجربيات ارزندهاي دارد: در باغهاي سبزتر و پرجوانهتر / بايد دوباره خواند غزل عاشقانهتر برخيز تا تكه قصهاي از خود به جا نهيم / از يادگار ليلي و مجنون فسانهتر از باغ سبز قرن شب پرستارهاي / آمد به گوش من سخني عارفانهتر بايد كه ما يگانه بمانيم تا شود / اقليم هوشياري ما بيكرانهتر بافكر ليالستاني اعتقادي به پريدن از قالب تنگ غزل ندارد. او ميگويد كه غزل، غزل است و ديگر هيچ. شاعري كه غزل پردازي را شيوة خود قرار داد، بايستي قواعد بازي را نيز رعايت كند. پس دست به نوگرايي و عمليات محيرالعقول نميزند. غزل را تا حد شعر نو متفاوت مشكوك پيش نميبرد و در بحر هزج مثلث محدب محذوف مشعوف(!) يعني همان بحرخزرخودمان شناور ميماند تا ثبات كند: از كدام ابر است اين نمنم كه ميبارانَدَم بر كدامين سمت توفان بلا ميخوانَدَم بستهام دل در كمند سال هاي دير و دور اين نشان پيوسته در ذهن و زبان ميمانَدَم آزمودم همچو حافظ بخت خود را در وطن ماندن اينجا بيش از اين برخاك ميمالاندم گرچه نتوانم كه عيب اين غزل پنهان كنم من خود آن نقصم كه لطف يار ميپوشانَدَم جاده لغزان است و خوف رهزن و بيم سقوط نيست ياري غير خود تا باز برخيزاندم چاي زاران است و باران است و باغستان سبز شور عشق است آنكه در اين عرصه ميرقصاندم *** محسن بافكر ليالستاني كه از چاپ غزلهاي ديروزش فارغ شده است، در مجموعة بعدياش زيباترين ترانه انسان را از بستهبندي كليشه و تكرار رها خواهد كرد و صداي آزاد خود را در شعرهاي آزاد شگرف و شگفت خويش خواهد ريخت تا لاهيجاني از شعر زلال را در قوري جان تقديم دلهاي مشتاق صداي تازه كند. ما منتظريم و دم برميكشيم. تا غلغل سماور شعر بافكر، چاييتان سرد نشه........
آخرين غزل اين مجموعه ....
هنوز در نظرم ناز ونور ديده تريني
اگرچه كاستي از غم ولي كشيده تريني -
به رفعت وبه بلنداي مهر وعاطفه آري
كه در سراي خيالم تو آرميده تريني
هزار شب سپري گردد آفتاب نتابد
كه در نگاه من آتش وشي سپيده تريني
چنين كه جمعي وميخواني ام به جمع شمايان
نگو كه از همه دلگيري ورميده تريني
كمال يافتي ورفته اي به مقصد واكنون
چودارپاي درخت كهن رسيده تريني
بپرس از من افتاده در زمان كج آيين
كه از چه خسته وفرسوده وخميده تريني -
-كه تا بگويمت از عمق جان در اين دم آخر
منم كه در همه از تو صفا نديده تريني
ماخذ...ادب وهنر روزنامهي اطلاعات روز 16اسفند 90