يادي از جواد كريم شاعر زلال انديش

بيادندارم كه چطور وچگونه براي اولين بار جواد كريم را ديده باشم اما اين اتفاق حتما دوسه ماهي بعد از يكروز معتدل وزيباي بهاري بود كه اين شاعر باتفاق دوتن ديگر از شاعران شهر

مان (زنده يادان محمد شمس معطر وعليرضاكريم)از سر مهرباني جهت ديدار وآشنايي با من به ليالستان وبه منزل پدري ام آمده بودند والبته به علت عدم حضور من برگشته بودند.

سال 1348 بود .من وعلي صبوري وحسين وثوقي دوسه سالي ميشد كه مشق شعر ميكرديم .اما ديگران واز جمله خود جوادكريم باعتبار اينكه به تناوب تا ده سال از ما بزرگتر بودندبه همين اندازه هم از ما بيشتر سابقه ي حركت در اين راه داشتند .از ان پس تا سالها بعد كمتر روزي بود كه ما اقلا يكي دوساعتي در جاي جاي شهر –از كوچه ها وخيابانها وبلوار گرفته تا قهوه خانه ها وباغ ملي وحتي خانه ها وروستاهاي محل اقامت هم –گرد هم نيامده وشعرهاي تازه ي خودرا براي همديگر نخوانده باشيم .انصافا كه اين جلسات وگرد هم اييها بديل وجايگزين مناسبي بودند درغياب انجمن ها ونشريات گوناگون .

در اين حلقه ي وسيع وگسترده ي دوستانه كم وبيش وبه تناوب همه ي هممشهريان شاعر حضور داشتند .علاوه براين گاهي از شهرهاي دور ونزديك وبه تناوب از شهرهاي لنگرود ورشت وفومن ورودسر وحتي تهران وشيراز نيز شاعراني در پي اطلاع از وجود اين جمع تقريبا متشكل ودايمي وبه هواي ديدار به لاهيجان مي امدند وبرگرمي شعرخواني هاي ما مي افزودند .........برهر كدام از انان تا كنون ماجرا ها رفته وبر سروروي تماميشان گرد پيري نشسته است ونيز درباره ي هر كدام از انها صفحات زيادي را ميتوان نوشت ...

جوادكريم اما با همه ي اين جمع متشكل تفاوت داشت ..برخلاف همه نه در جستجوي شغل وحرفه ي خاصي بود ونه حتي در فكر ترسيم خطي براي زندگي خصوصي اينده اش وبا همه ي استعدادي كه در مسايل درسي داشت تحصيل را نيز نيمه كاره رها كرده بود اما تا ميتوانست مطالعه ميكرد ومينوشت وتا انم زمان از افكار واراي بسياري از فيلسوفان وانديشمندان جهان انچنان اگاه شده بود كه ميتوانست ساعتها برايت صحبت كند .

نيز ساعتها برايت غزليات حافظ ميخواند شعرهاي فروغ را سپهري واخوان وديگران را واينهمه را با اتكا به حافظه ي بسيار نيرومندش و.........................

جواد البته به وجود تفاوت خود با ديگران اگاه بود وهمين اگاهي اورا گاهي به چله نشيني وانزوا مي افكند وچنين بود كه روز هاي چندي از او بي خبر ميمانديم تا دوباره .......

بع دها اما ديگران نيز گروهي دريافتند كه زندگي بسيار حساستر وجدي تر از اينگونه حرفها ورفيق بازيهاست وبه سرعت به حساب وكتاب زندگي خصوصي خود رسيدند .......

وگروهي ديگر در پي ارمانخواهي هاي خاص ان سالها دل در گروي همراهان وهمنشينان ديگري سپردند وچنين بود كه جوادكريم تنها شد .تنهاي تنها ودقيقا به معناي واقعي كلمه تنها .

واوكه از دير وقت وشديدا تحت تاثير پوچي وباس برخي از نحله هاي فلسفي معاصر جهان قرار گرفته بود وتا ان زمان اين تاثير را بار ها در گفتار ورفتارش نشان داده بود ديگر

نميتوانست اين تنهايي وانزواي بوف كوري را تاب اورد ...ترجيع بند گفتار هرروزه ي جواد نيز اين بيان شيواي صادق هدايت بود كه....(در زندگي دردهايي است كه روح انسان را همچون خوره در انزوا مي خورد ......)

دوستانش همگي ميدانستند كه جواد كريم بوف كور را شصت بار خوانده وهمچون غزليات حافظ از بر شده است .

امواجي كه از پس طوفان انقلابي سال 1357برخاست حتي همه ي شاعران را نيز همچون همه ي مردم وروشنفكران ديگر در نورديد وهر كدام را در سمت وسوي جريان وحزب وگروه سياسي خاصي كشاند وجواد كريم متحير وبي خبر از اين همه تغيير وتحول ونيز بيگانگي ياران وهمراهان قديم كه ديگر حتي لحظه اي نيز در كنارش متوقف نميشدند .

چاره ي كار ش را در بريدن دايمي وقطعي خود از اجتماع ومردم ديد واز ان پس تا امروز يك ربع قرن است كه در حصار چله نشيني وهميشگي خود محصور است و...........

متاسفانه در همه ي اين سالها دريغ از يك سطر مطلب وياد كردي در جايي از يكي از همه ي ان همنشيناني كه ما بوديم .شايد تقدير بر اين است كه پيوسته در باره ي نام اوران عرصه ي هنر وادبيات نوشته شود وگستره ي ذكر وياد وخاطره نويسي را مجالي براي سربازان گمنام وبي نام وفراموش شده ي اين ميدان پهناور نباشد .

وبراستي كه امروزه جاي جواد كريم شاعر زلال انديش سالها 1345 تا 1355 مطبوعات ان سالها براي تمامي كساني كه اورا ميشناختند واز مهرباني وصفا وسادگي وتوانايي هاي ذهني وهنري او اگاه بودند در ميان اجتماع وجامعه ي ادبي ايرا ن خاليست .

با فرازي از يك شعر بلند جواد كريم اين گفتار را به پايان ميبرم وبراي در كجايي كه هست ارزوي سلامتي وتندرستي ميكنم....

ناز بر خورد دو پلك تو به هم

-مثل بر خورد دو ابر –

كه از ان صاعقه بر ميخيزد

نور مي پاشد بر دشت دلم

مهرماه 1384لاهيجان ---محسن با فكر ليا لستاني