روزها را کنار پنجره مینشینم

همراه دقایقی که به کندی ازکنارم میگذرند

با چشمانی که هیچگاه, پلک نمیزند

روبروی گذرگاهی که گاهی

از آن میگذری,

                 شتابناک و سراسیمه

و هنگامی که رویای دیدارت

چشمانم را به آرامی می بندد

عینکم را کنار پنجره می گذارم

تا تو اگر آمدی

          ببینی

چشم های به در دوخته ی عاشقی را

که در پشت دیوارهای انتظار

خیالت را در آغوش گرفته است.


تیر ماه 76

برگرفته از کتاب شعرهای نوشته نشده