غزلي از سه شاعر
اشاره --دريكي ازروزهاي اسفندماه سال 1349 حسين وثوقي رودبنه اي وعلي صبوري به منزل بدري ام در ليالستان كه محل سكونت دوران دانش اموزي ام بود امدند وان روزرادركنارهم باخواندن شعرهاي خودوگوش دادن به شعرهاي هم به شب وشب رابه صبح رسانديم وحاصل اين همايش دوستانه ضمناسرودن اين غزل مشترك بود كه طي روزهاي بعد انرابه يك مجله ي هفتگي كه باتوق ادبي هرسه ي ماونيزبسياري ديگرازشاعران بودفرستاديم وبلافاصله درصفحه ي ادبي ان به چاب رسيد سال بعد كه من براي تحصيل دانشگاهي عازم مشهد شده بودم انرادريكي ازروزنامه هاي محلي انشهربه چاب رساندم
سراباعقده ام دردم عذابم ميتوان گفتن
بروي موج غم بحرحبابم ميتوان گفتن
چراغ مرده ام امازبس درخويش مي سوزم
رسول سرزمين ماهتابم ميتوان گفتن
سراغم رامگيرامشب توساقي كزغم دوري
سراسرانتظاروالتهابم ميتوان گفتن
زبس نور محبت ريختم برخانه دلها
چراغم ميتوان گفت افتابم ميتوان گفتن
تواضع بيش نامردان نكردم تاكنون اري
ازاين گردن فرازيها عقابم ميتوان گفتن
صدفهاي دوچشمت جاي من هستندوجادارد
اگرگويم كه مرواريدنابم ميتوان گفتن
وثوقي گفت ديشب باصبا الهام ميگويد
سرابا عقده ام دردم عذابم ميتوان گفتن
علي صبوري--صبا
محسن بافكرليالستاني-الهام
حسين وثوقي رودبنه اي
اسفند49