رستخيز
ياران مرابياري خود خواندند
ومن-
-يكشب كه اسمان هوس گريه كرده بود-
-علفهاي هرزه را
درباغ قلب خويش دروكردم
وجاده رازمعبرتاريكي
تاابتداي رويش باغ صبح
درمنتهاي شيفتگي رفتم
--------
اه اي كسيكي زمزمه ميكردي
درگوش من سرودرسالت را
من چشم هاي مضطربي را
-ديدم
دركوچه هاي غمزده ي شب
كه عاشقانه مرا
به روز رستخيز فراميخواند
زمستان 50---مشهد
ازدفترشعر--درمتن برتحرك تاريخ منتشرشده درسال1358
انتشارات تندر
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و سوم تیر ۱۳۹۰ ساعت 11:34 توسط محسن بافكر ليالستاني
|