اگر،تونبودی
اگر تونبودی
هرآینه،اگرتونبودی
تمام باغچه،دراضطراب،می پژمرد
وقلب دشت،پراز داغ لاله هامی شد
خسوف رنج،تن ماه را زهم می خست
زمین ،
به گردش بیهوده،مبتلا میشد
وصبح،
سرخوشی خویش را،زدل می شست
زمانه،بسترغم میشد
ورودخانه،نه باآب
که بر مصاحبت سنگ وماسه ،دل می بست
ومزرعه،به علف های هرزه ،خومیکرد
هرآینه،اگرتو نبودی
پرنده ،بال نمی زد،
درآسمان و،به پروازدر نمی آمد
سکوت،
همهمه میکرد، درسراسر این شهر
واز دهان کس،آواز درنمی آمد
محسن بافکرلیالستانی
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم تیر ۱۴۰۴ ساعت 11:33 توسط محسن بافكر ليالستاني
|