روزان وروزگاران،قسمت ۲
روزان وروزگاران
قسمت۲
آنهاهمه ی مطالبی راکه درباره ی عنصرآگاه وفعال روستا درکتابها خوانده بودند،دروجودعمو جان ،یافته بودندواین باعث شده بود که عمو درمرکز وکانون حرکت های اجتماعی جوانان که ازشهریورماه ۵۶ تابهمن ۵۷شدت یافته بود،قراربگیرد.حضورمداوم وپیوسته ی او درمیان جوانان ،باعث ورودوجذب افراد دیگری ازمردان وزنانی شد که بخصوص ،فرزندانشان نیز،قبلا به این عرصه کشیده شده بودند.آنها مانندبرخی ازمحلات شهرهای کوچک وبزرگ وروستاها،که درآن ،پایه های حکومت ،سست شده بود ،ازطریق ایجاد شورائی،برامرامنیت محل وتوزیع برخی کالاها وبخصوص نفت ،نظارت میکردند.این موضوع ،باعث تحریک دشمنی برخی ازقلدران محل وروستاهای اطراف شده بود ،که همیشه دراینگونه مسایل برای خود،حقی ویژه قایل بودند.
دریک مورد ،پس ازاینکه ،عموجان،موردسوءقصد دسته ای ازاوباش ،قرارگرفته وبه سختی موردضرب وشتم واقع میشود،جوانان برانگیخته شده ،بلافاصله به طرف مرکزی که گمان میکردند این سوقصد،ازطرف آنها،سفارش وهدایت شده باشد،هجوم میبرند.جمعی ازبستگان متعلق به آن مرکز وشخص ،که درهمان نزدیکی ،قهوه خانه ومغازه ی قصابی داشتند،به مقاومت ودفاع پرداختند.دراین میان ،دعوت به پرهیز ازدرگیری که بواسطه ی برخی ،پیشنهادمیشد کارگرنمی افتاد.علی آقا قصاب ،علیرغم همه گونه رفاقت ودوستی که باعموجان ودوستانش داشت ناخواسته به مقابله ایستاد،وباپهنای ساطورقصابی اش که به کتف وکمرمهاجمین فرودمیآورد،بسیاری راازمیدان به درمیکرد.عموجان ،باچوبی که دردست داشت ،حین مشاهده ی این وضع وبرای دفاع ازدوستانش ،ازپشت ،چندضربه به کتف علی آقا نواخت.علی آقا قصاب ،به سمت فرودضربات چوب برگشت وعمورادرمقابل خوددید.جنگ تن به تن ،بین زحمتکش ترین وشریف ترین انسانها،درحال آغازشدن بود .فردی ازجوانان که فارغ التحصیل یکی ازدانشگاهها بود وازهمان ابتدا ،سعی وافر،درجداسازی نیروهاداشت ودراین تلاش بیهوده ،برخی ضربات وپاره سنگهایی راکه دوطرف درگیری به سوی هم پرتاب میکردند،نیزدریافت داشته بود ،متوجه وخامت اوضاع میشود وبلافاصله به سمت علی آقا قصاب که باساطوردرحال پیشروی به سوی عموجان درحال فراربود می دود وازپشت دستهایش رامیگیرد .علی آقا به عقب برمیگردد وبادیدن کسیکه ،حیران وبی دفاع ،نگاهش میکرد ،دستهایش راآویخته ،میدان رامنفعلانه ترک میکند.باخارج شدن علی آقا ازصحنه ی درگیری ،جنگ پایان میگیرد وطرفین دعوا،هرکدام ،به شیوه ای به این نزاع بی فایده وعبث پایان میدهند.
دراتفاقی دیگر ،متعاقب طرح برخی ازمسایل رفاهی محل وشیوه ی اداره ی آن ،جلسه ای،باشرکت برخی ازمتمولین ومعتمدین وچندنفرازرهبران جوانان دریکی ازکارخانجات چای برگزارمیشود،که این جلسه ،نه تنها بدون هیچ نتیجه ای پایان می یابد،حتی بعضی ازعداوت های تازه ای رابه وجودمیآورد.چنانچه ازآنروزببعد ،یکی دونفرازهمان متمولین ،که درواقع تا آنزمان ،حاکمان محله بودند،بااجیرکردن قلدران محلات قرب وجوارویادادن چراغ سبزبه آنهادرصددسرکوبی جوانان برمیآیند.بهانه ای مناسب ،سبب سازآغازدرگیری میشود.سرانجام درصبح روزسوم بهمن ماه ۱۳۵۷،همین قلدران اجیرشده وسازمان یافته توسط عوامل مشکوک ،لشکری درحدودپنجاه نفررا،ازطریق تطمیع وتهدید ،مسلح به تفنگ شکاری وقمه وچماق ،به راه میاندازند.درطول راه ،بسیاری رانیزازطریق ارعاب ،به خودملحق کرده ودرفاصله ی دویست متری مرکز جوانان ،که حالا تمام اعضای خانواده شان هم به آنها ملحق شده بودندتوقف کردند.شرح این ماجرارا بهتراست که اززبان یکی ازهمان جوانانی که درآن تب وتاب،حضوری فعال داشت ،واکنون باگذشت سالها ازآن رویداد پا به شصت سالگی گذاشته است بشنویم.......
درشب قبل ازآن رویداد،جوانانی ازجنس وجنم من ،که غالبا زیربیست سال بودند ودرسررویای واژگون کردن کاخ سلطنت وازپادرآوردن ماشین سرکوب عظیم آنرا داشتند،هرگزترس ووحشت ازرویارویی باعده ای چماقدارمحلی راجایزنمی شمردند.درهمان شب که هجوم احتمالی چماقداران تحریک شده وسازمان یافته ،قطعی شده بود ،هرکدام ازجوانان وحتی عموجان درباره مقاومت درمقابل باج خواهی سردستگان اشراردادسخن می دادندوراه حل صلح آمیزی را که کربلایی ارائه ودرصدد اعمال واجرای آن بود برنمی تافتند.کربلایی درمقابل موج فریادهای جمعیت برآشفته وخروشان جوانان ،ناگهان فریادکشید وبه عنوان آخرین حرف چنین گفت.،،،،
....هیچ مادری درمحل ما فرزندش راجنگجووچماقدارنزایید.همه ی جوانان ما اهل قلم ومطالعه وروشنفکری اند وتنهادراین زمینه ،توانایی زورآزمایی رادارند .درعرصه ی جنگ وجدال فیزیکی ،آنهاکودکان خردسالی بیش نیستند.شماها هیچ تصوری ازبرخورد وجنگ باافرادی شروروقمه به دست ندارید .
کربلایی بلافاصله جمعیت راکه تعدادی ازفرزندان وبرادرزادگانش نیزدرمیان آنهابودند ترک کرد وروزبعد نیز،پس ازاینکه ،همه ی کسانیکه قراربود درمقابل هجوم اوباش مقاومت کنند،به محل قرارگاه آمدند،کربلایی نیز،بی اعتنا به حرف های خام برخی ازهمراهان جوانش ،به محل استقراروارد شد وضمن اینکه همگان رابه حفظ آرامش وخونسردی وپرهیز ازدرگیری فراخواند ،یکتنه ،جهت مذاکره ،برای جلوگیری از درگیری به سمت محل استقرارمهاجمان رفت
درطول مذاکره،کربلایی،باتوجه به عواقب بسیاروخیم درگیری ،پرداخت کلیه ی خسارت های ادعایی سردستگان اشرارراپذیرفت وشادمان ازپیمان ترک مخاصمه به سمت جوانان مستقردرجایگاه بازگشت.امابسیاری ازکسانی که مسلح به چوب وقمه وتفنگ ،ازمحل خود تا اینجا آمده بودند ،به این راحتی حاضرنبودندکه عقب نشینی کنند.تنی چندازآنان بازمانده ی نسلی ازغارت گرانی بودند که آمده بودند ،تابادستی پر،بازگردند.برخوردهای لفظی مختصر ی که توسط برخی افراد مشکوک لشکرمهاجم ایجادشد ،باعث درگیری شد وما باهجوم افراد خشنی مواجه شدیم که درطول عمرشان ،بارها حتی ،باهمدیگرهم ،درموردمنافع حقیر مربوط به حدود وسامان وآب وآبیاری ،بازبان زوروقمه وتفنگ ،سخن گفته بودند.
نتیجه ی این جدال نابرابر ،پیشاپیش ،معلوم بود ودقایقی پس ازآغازدرگیری ،تنها عموجان وکربلایی وبرادربزرگشان بودند که سپربلای جوانانشان شدند وهرکدام باضرب چوب وچماق وخنجر ،سرودست وپاشکسته ،به گوشه ای افتادند .برتن بسیاری ازجوانان ومردان وزنان محل نیزساچمه نشانده شد.بهرام ،تنها کسی بود ،هنگامی که عموها وپدرش را درمحاصره ی مهاجمان دید بادستهای خالی وبامشت درمقابل آنها ایستادگی ومقاومت کرد.
ضربات پی درپی چوب وچماق وقمه که ازهرطرف بر دست وپا وکتف وگردن بهرام فرودمیآمد،سرانجام اوراهم ازپای افکندومهاجمان باقیمانده که دیگرتعدادشان کم شده بود ،پس ازفرونشانیدن خشم حیوانی خود ،شتابان به لشکردرحال بازگشت خودملحق شدند .اکنون،نوبت جوانان بود که سریعا مجروحانشان را جهت مداوا به بیمارستان برسانند.اهالی محله ی مهاجم ،که این لشکرکشی ازناحیه ی برخی ازایشان صورت گرفته بود ،هنوزهم ،ازیادآوری هرازچندگاه این اتفاق ،شرمگین اند .
عموجان سالهای چنددیگری راهم ساکن روستایی بود که درآن نسل اندرنسلش به دنیاآمده وازدنیا رفته بودند.فرزندانی راکه سالهاپیش دریک کارخانه ،مشغول به کارکرده وسرپرستی شان رابه خویشاوندشان سپرده بود،اکنون ،هرکدامشان ،مدتی بود که درآنجا ازدواج کرده وهویت مستقلی کسب کرده بودند.کودکانی رانیزکه دراینجاباقی گذاشته بود ،مردانی شده بودند،کارآمدکه همچون سایرجوانان محل،درپی تنگ دیدن عرصه ی زندگی،تن به مهاجرت داده وسالیانی چندمقیم یکی ازکلانشهرهای کشورشده بودند.مانده بودعموجان وضیاع وعقارمحدودی که نه دیگر،توان کاربرروی آنراداشت ونه تمایلی به حفظ آن .باازدست دادن محکم ترین سنگرهای تکیه گاه واعتبارش،یعنی برادرانش که درفاصله ی کمی ،یکی پس ازدیگری ،چشم ازجهان بسته بودند،به نظرمیرسید که دیگرهیچ چیزنمی تواند ،توجیه کننده ی ادامه ی اقامت اودرمحله باشد.حالا دیگر،اشتغال به کشاورزی نیز ،باقیمانده ی جاذبه های مادی ومعنوی گذشته ی خودراازدست داده بودوبه تنهایی نمی توانست عهده دارهزینه های روبه تزاید زندگی امروزی باشد.کوچه پسکوچه های روستا ،مملو ازجوانانی بود که عرصه ی محل رابرای زندگی عادی خودتنگ میدیدندوهیچگونه دورنمایی نیز درمیان شهرهای دورونزدیک برای خودمتصورنبوذند.درواقع دراثرهجوم بی رویه ی چندساله ی اخیر ،شهرهانیزازجمعیت ونیروی ذخیره ی کارمتورم شده بود.صنایع دستی وسنتی وقدیمی ترازمیدان ،به درمیشدند،درحالیکه صنایع جدیدجایگزین آن نمی شدند.بسیاری ازمال اندوختگان به جای جایگزینی فن آوری های مدرن ودرعوض رقابت بامصنوعات وارداتی ،سرمایه ی خودرا ازبخش تولید،خارج وجهت رسیدن به سودهای بی دردسرتر،دلال وپادوی صنعتگران وسازندگان خارجی میشدند.عرصه ی رقابت جهانی ،بسیاری ازکارگاههای کوچک وبزرگ رابه تعطیلی وصاحبانشان رابه ورشکستگی کشانیده بود.کارگران ماهروکارآمداینگونه واحدها،بیکار وخود،مشکلی برمشکلات کشور،افزوده بودند.هیچگونه دورنمایی برای نسل جدیدجوانانی که به عرصه آمده بودند مجسم نبود.جوانانی باانبوهی ازاندوخته های علمی وتحصیلی دانشگاهی که اوقات گرانبهای خودرابه بطالت ودربهترین حالت به اموربیهوده وکم اهمیتی سپری میکردند.گذران زندگی عموجان هم ،مدت هابودکه به مشکل ،برخورده بود .هزینه ی مداوای همسربیمارش که اکنون ،زمینگیرشده بود ،به راستی که ازعهده اش خارج بود.
سرانجام عمو،بافروش همه ی آنچه که درطی،بیش اژشصت سال زندگی اش،جمع وحفظ کرده بودوبابه دست آوردن چنددسته اسکناس،آماده ی مهاجرتی بدون هیچگونه امکان بازگشت شد .او این بار،پل های پشت سرش راهم خراب کرده بود وبنابراین، دراین سفردیرهنگام وناگهانی ،نمی توانست ،چشم به عقب داشته باشد.
باکمک فرزندانش وبا همان چنددسته اسکناس ،توانست درهمان شهری که فرزندانش ،زندگی میکردند،خانه ای محقرراخریداری ودرآن اسکان کند.اواکنون ،سالهاست که مقیم این شهربزرگ است وگذران زندگی اش،معمولا ازراه خرید وفروش بلیطهای شرکت اتوبوسرانی شهری وکارهایی نظیرآن تامین میشود.باگذشت نزدیک به هشتادسال ازعمر،او هنوزهم،مجبوراست که درسرمای روزهای زمستان وگرمای تابستان ،ساعات متوالی ،ضمن حضوردرباجه ها ،بادستهای لرزانش،پول وبلیط های شرکت واحدرابین خود ومشتریانش رد وبدل کند
محسن بافکرلیالستانی