دسته ای ازآهوان
دسته ای ازآهوان
نبوده،جزتو،مرا،آرزوی همسفری
میان برّوبیابان وفوج دیو وپری
زمان،نکرده به من،یاری وکنون،پیرم
که شد،بدون شما،عمربی ثمر،سپری
درختی ام به گذرگاه ومی شناسندم
به تنگدستی وشرمندگی وبی ثمری
ولی ،به سایه ی من،آرمیده ،میبینی
همیشه،دسته ای ازآهوان رهگذری
اگرچه،سهم من اززندگی،بداقبالی ست
ولی ،خوشم که نیالوده ام به بدگهری
غریب را،دل امیدوار،میگوید"
تمام میشود،ایام تلخ دربدری
صدای خواهش ما،میرسد،به اوج وحریف،
کجاست،تانزند،خویش رابه قهرو کری!
نمانده،فرصت بسیارومانده،عمرکمی
چرا،بمانم ازاین بیشتر،به بی خبری؟
که باد،کام تو،شیرین،به انگبین وعسل
ودور،ازتو،شرنگ وشراره وشرری
محسن بافکرلیالستانی
۱۵شهریور۱۴۰۳
+ نوشته شده در پنجشنبه پانزدهم شهریور ۱۴۰۳ ساعت 19:54 توسط محسن بافكر ليالستاني
|