برتبه هاي ان طرف رودخانه
دربرگرفته شب همه جارا
دربرگرفته جاده اتوبوس را
وقهوه خانه هاي توقف گاه هارا
ومردمي را كه در ان
بيتوته ميكنند
درقعرشب مسافرم از روي جاده ها
من ميروم شتاب زده
گنگ وخواب زده
بي حوصله گذاشته سر روي بنجره
شب نيزازدوجانب من تندوسهمناك
بامن
همگام مي شود
گاهي
برروي دشت وجلگه براكنده است
گاهي ميان مزرعه هاي برنج وچاي
درافت وخيزوبويه
خودرا
هموارميكند
ودرادامه ي سفرش ناگاه
برروي جنگلي از سرووكاج وبيد
وروي خانه هاي گذرگاههاي ان
اوار مي شود
شب
ازروي كوهها
برميشودبه چابكي اهو
گاهي
ولحظه اي
برتبه هاي ان طرف رودخانه اي
مي ايستد به نرمي وهشياري
انگارگوش مي دهدبه شبيخون دشمني
من همچنان شتاب زده راه ميروم
گاهي شب از هجوم چراغان شهرها
گم مي شود ولي
يك لحظه بعد باز بديدار ميشود
درروستاي ان طرف شهر كوچكي
من راه مي روم
شب نيز ميرود
من مي رسم به مقصدودرگرگ وميش صبح
ميجويم ازشلوغي ترمينال
راهي به سوي شهر
شب نيز ميرسدبه سحر
انگاه
درنورافتاب براكنده مي شود
اذرماه79
ازدفترشعر شعرهاي نوشته نشده
نشرسال88 ايليا