غزل شماره ۲
غزل شماره ۲
میلی به همنشینی ودیدارنیزنیست
افسرده را،هوای چمنزارنیزنیست
بیهوده،دل،به نورنبستیم،اگرچه باز
درآسمان،ستاره،پدیدارنیزنیست
وقتی که خود،تبربه تن خویش میزنی
چندانی احتیاج،به پیکارنیزنیست
صدباروعده دادی ونشنیده ایم ما
گوشی برای وعده ی این بارنیزنیست
بُردیدمان به ورطه ی غرقاب رنج وفقر
بااین ادا،که اینهمه بسیارنیزنیست
هرکوی،اگرچه،پرشده ازالتهاب وخشم
این ماجرا،برای توهشدارنیزنیست
جانِ به لب رسیده،دراین شهر،شد،زیاد
این روزها،رفیق تو بازارنیزنیست
مارابه آب ودانه ی کم،داشتی،ولی
جام توازخوشی،پُروسرشارنیزنیست
ازما،اگرنمانده،دوروزی دگر،نشان
جز،لعنت بشر،زتو،آثارنیزنیست
چون،روزهای روشن نوشیروان،گذشت
شاد،آن شبی که تاری تاتارنیزنیست
محسن بافکرلیالستانی
+ نوشته شده در یکشنبه هجدهم دی ۱۴۰۱ ساعت 11:18 توسط محسن بافكر ليالستاني
|