استادحیدرمهرانی،،،حلقه اتصال شاعران وهنرمندان گیلان
سیام دیماه، سالروز درگذشت استاد حیدر مهرانی؛
حلقهی اتصال شاعران و هنرمندان گیلان
محسن بافکر لیالستانی
استاد حیدر مهرانی سال 1315 در مهران طالقان متولد شد و به همین سبب است که نام خانوادگیاش مانند اهالی مهران، مهرانی است. از همان آغاز جوانی رحل اقامت را در گیلان و لاهیجان افکند و از آن زمان تا هنگام وداع با خانواده و بدرود با جهان، یعنی سیام دیماه 1393 مقیم عزیز و گرامی این سرزمین سبز بود.
استاد مهرانی، پس از استخدام در یکی از ادارات مرتبط با کشاورزی، نظر به عشق و علاقهیی که به امور کشاورزان داشت، با سرعتی وصفناپذیر در زمینهی اراضی، آگاهی و نظریاتی ویژه یافت و چندی نگذشت که در اثر همین تخصص و کاردانی، در راس ادارهی مورد نظر قرار گرفت.
او، اما همهی این تجربه و علاقهاش را نه در جهت منافع فردی که در راه خدمت به محرومان روستایی و تعلیم و تربیت کارمندان زیرمجموعهاش قرار داد و همهی کسانیکه در آن سالها با او سروکار داشتند، به این موضوع معترفاند.
استاد در سالهای پس از انقلاب 57 با وجود اینکه بازنشسته شده بود، در شعبهی دیگری از همان اداره و این بار در رشت برای هفتهیی دو ساعت دعوت به کار شد تا راهنمای کارمندانی باشد که در مورد مسایل پیچیدهی ارضی، احتمالا دچار خطا میشوند؛ و نیز سالها به عنوان کارشناس دادگستری، در صحنههای نزاع زارعین و صاحبان املاک روستایی حاضر میشد و غالبا نظریاتی را ارائه میداد که رضایت طرفین دعوا را در پی داشت.
در مسایل مربوط به فرهنگ ملی و بومی هم برخی از مطبوعات استانی و کشوری -به ویژه در سالهای آخر عمر استاد- نظریاتاش را از طریق مصاحبه و مقاله انعکاس میدادهاند که علاقهمندان با مراجعه به آنها از میزان آگاهی و تسلط استاد حیدر مهرانی دراین زمینهها مطلع خواهند شد.
وی، از آغاز جوانی دست به قلم برده و در شکلهای مرسوم آن روزگار که بیشتر به سمت دوبیتیهای پیوسته یا چهارپاره گرایش داشت، شعرهای فراوانی نگاشت که از روی تواضع و فروتنی و نیز دلایل دیگر، هیچکدام را انتشار نداد که اگر در همان زمان به نشر میرسید، حتما جایگاه ویژهاش را هم برای خود و هم برای شاعرش کسب میکرد.
شاید لازم به یادآوری نباشد که اکثر شاعران نوپرداز و فرهیختهی ادبیات کلاسیک آن سالها و از جمله توللی، مشیری، فروغ فرخزاد، نادرپور، اخوان و دیگران سرودن دوبیتیهای پیوسته را از وظایف اولیه و اصلی شاعری خویش تعریف کرده بودند و در این شکل و قالب آثار ارزشمند زیادی را به یادگار گذاشتهاند که چنانچه امروز برخی از دوبیتیهای پیوستهی منتشر نشدهی آن سالهای مهرانی با آثار آن بزرگان مقایسه شود، قطعا و یا شاید با کمی اغماض، بتوان آنها را در کنار آثار آن شاعران جای داد.
این حجب و حیا و فروتنی استاد مهرانی که مانع چاپ و انتشار به موقع شعرهایش شد، البته هیچگاه مانع دوستی و معاشرت و رابطهی نزدیک استاد با چهرههای سرشناس ادبیات معاصر و از جمله اسطورههای فرهنگی و ادبی گیلان همچون زندهیادان «شیون فومنی، محمدولی مظفری، پاینده لنگرودی، بیژن نجدی» و بسیارانی که خوشبختانه هنوز در قید حیاتاند، نشد.
بسیاری از شاعران و هنرمندان نسل او و قبل و بعدتر از او در گیلان خود را وامدار ادب و نزاکت و اخلاق و تربیت استاد مهرانی میدانند.
سالها پیش زندهیاد «احمد شاملو» در خوانشی از شعر «داروک» نیمایوشیج واژهی «جوار» آن شعر را با «کنار» تعویض میکند، شاید به این گمان که این کلمهی فارسی را جانشین آن واژهی عربی کرده است و نیما از این موضوع غافل بوده است. حیدر مهرانی ضمن توضیح کامل و جامع از جوهر معنایی ویژهی «جوار» در صفحات شمالی کشور، خاطرنشان میکند که نیما یوشیج از سر آگاهی کلمهی «جوار را بر کنار» برتری داده است؛ طوریکه شاملو با نگارش نامهیی که در یکی از شمارههای کادوس به چاپ رسید، توضیح حیدر مهرانی را پذیرفت و رسما از ایشان و نیما یوشیج عذر خواست.
این اتفاق ضمن اینکه چیزی از مرتبهی والای احمد شاملو نمیکاهد، نشاندهندهی عمق آگاهی و تسلط حیدر مهرانی بر ادبیات معاصر است. مهرانی با ذهنی انباشته از اطلاعات فراوان به تمامی رویدادهای ادبی شصت-هفتاد سالهی اخیر اشراف کامل داشت و در هر زمینه که بحثی در میگرفت، نظریاتاش کاملتر و جامعتر از همه بود.
نظر به همهی این حد از تسلط «استاد حیدر مهرانی» به ادبیات معاصر، بسیاری از منتقدان و شاعران او را حافظهی نقد و ادبیات شفاهی معاصر ایران توصیف کردهاند. (بهمن 1393/ محسن بافکر لیالستانی)
رهگذر، رهگذر، درنگ، درنگ
زیر پای تو شاعری خفتهست
بود فرزند رنج جاویدان
درد و رنجاش به گور بنهفتهست
این شقایق که رُسته از خاکاش
از دل داغدار او رویید
بود مطرود و بین گواهاش را
گل زرد از مزار او رویید
در کویر دل عطشناکاش
گل امید هیچگاه نرُست
گرچه در جستوجو شتافت بسی
نقش امید را ولیک نجست
خواند افسانهها ز عشق بسی
حیف آن را ولی فریبی دید
دست او را به مهر کس نفشرد
خویش را در جهان غریبی دید
گرچه فریادها کشید ولی
مرد فریاد او به چنگ سکوت
گرچه او مرد، آرزوهایش
پیش از او کشته شد به جنگ سکوت
هرگز از شور و شوق گریه نکرد
گوئیا خنده بود با او قهر
شربت عشق را ننوشید او
ریخت جام زمان به کامش زهر
رنجه میشد ز رنج همنوعان
لیک دیگر کسان ز رنجش شاد
بود زنجیری غمی جانسوز
هرگز از چنگ غم نشد آزاد
رهگذر، رهگذر، خموش، خموش
قصه کوتاه! شاعری مردهست
بر مزارش بخند و اشک مریز
چونکه قلب کسی نیازردهست
اردیبهشت 1339- حیدر مهرانی
نقل ازفصلنامه ی خردورز،شماره ۲،زمستان ۱۴۰۱