س- سرودن شعر را از چه زمانی شروع کردید؟
ج- دبستان را که تمام کرده بودم پدر دستم را گرفت و به دبیرستان ایرانشهر برد و دوچرخه ای را در اختیارم گذاشت، تا برای ادامه ی تحصیل، روزانه، طی دو نوبت صبح و عصر از لیالستان به لاهیجان بروم و برگردم. از قضا سید نوری کیافر ( کنارسری ) نویسنده و محقق سرشناس، مدیر آن مدرسه بود که معلمانی مانند محسنی آزاد و زنده یادان نجدی و نعیمیان را که بعدها از دوستانم شده بودند و دستی به قلم داشتد، در این مدرسه جمع کرده بود.
از برکت وجود و حضور همین مدیر و معلمان بود که دبیرستان ایرانشهر، برخلاف سایر مراکز آموزشی شهر، دارای کانون های هنری و ادبی چندی شده بود و به طور منظم و مرتب، نمایش و تئاتر و موسیقی و ... در آن اجرا می شد. در میان چنین جو و جریانی بود که اندک اندک، احساس کردم که منهم، یک چیزی ام می شود! و قلم را که تا آنزمان تنها به منظور ابزار انجام مشق شب و تکالیف درسی به کار می بردم، گاهی در امر ثانوی، به دست می گرفتم و برخی عبارات بی ربط را در حاشیه ی کتاب های درسی ام می نوشتم.
با قرار گرفتن در این موقعیت نوجوانی ( سیزده سالگی ) ذهنم انباشته از مسائل تازه ای شد. مسائلی که باعث جاری شدن کلمات و عباراتی از زبانم، بصورت « موزون و مقفی » و البته گاهی هم « مخیل » می شد. با مطالعه روی دیوان های شاعران قدیمی ومعاصر، چیزی که مسئولین ادبی مجلات آن سالها- به جوانان توصیه می کردند، کم کم، کلمات جاری شده از زبانم به صورت منطقی تر و به شکل نیمائی و غزل، ظاهر شد و سر از مجلات درآورد و به چاپ رسید.
در آن ایام هنوز هم – برخلاف امروز- که شاعران جوان برای شاعر شدن لزومی به مطالعه ی شعر کلاسیک ایران نمی بینند- حتماً باید یک دوره ی فشرده ی مطالعه بر روی دیوان های شاعران بزرگ ایران را از سر می گذرانده و با مسائل اساسی از قبیل وزن و قافیه و ردیف و ... آشنا می شدند.
س- از تولد و خانواده و تحصیل و کار بگویید.
ج- در اول شهریور ماه سال 1330 در روستای لیالستان لاهیجان، از پدر ومادری چایکار به دنیا آمدم. پدر و مادری که بعد از من ، نُه فرزند دیگر را نیز وارد این جهان پهناور کردند و با همین چایکاری، آنها را بزرگ کردند و به ثمر رساندند. سالهای کودکی خود را همراه با کودکان دیگر روستا، در دنیای بازی های کودکانه و کار در کنار بزرگتر ها تجربه کردم. من، در آن سالها شاهد تلاش همه جانبه ی همروستائیانم در تکمیل تغییرات جغرافیایی و زیست محیطی روستا، جهت برخورداری از رفاه و آسایش بیشتری بودم. روستای ما به تبع همین کوشش ها که هر چه بیشتر جغرافیای آنرا در خدمت رفع فقر و محرومیت مردم، قرارداه بود- در طی سالیان بعد و علی الخصوص در طول بهاران و تابستان های هر سال، میعادگاه مردمانی شده بود که از روستاها و شهرهای دور و نزدیک، در جستجوی کار به این جا می آمدند و از نعمت کار و اشتغال، برخوردار می شدند. در آن سالها، لیالستان، دهها هکتار باغ چای آباد داشت و بیشتر از ده کارخانه ی چایسازی فعال. امروزه، اما اینها نیست و جا پای بسیاری از این مردم را میتوان، در شهرهای بزرگ یافت ، حتی گاهی هم بدون برخورداری از شغل و حرفه ای خاص دوران ابتدائی و متوسطه ، به ترتیب در لیالستان و لاهیجان سپری شد.
در سال 1350 پس از اخذ دیپلم ادبی، برای ادامه ی تحصیل در رشته ی تاریخ دانشکده ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی به مشهد رفتم و تقریباً به مدت شش سال در آنجا ماندگار شدم. پس از اخذ لیسانس در خرداد ماه 1356- که به جز مدت کوتاهی، دیگر هرگز به کارم نیامد- و نیز انقضای دوره ی سربازی که خود داستان دیگری دارد در سال 1358 به مسقط الراس خود برگشتم تا با فراهم آوردن ضیاع و عقار مختصری، به زندگی تا حدودی به شیوه ی مألوف ادامه دهم. در همین سال نیز متأهل شدم و تا سال 1365 تدریجاً صاحب یک دختر و پسر به نام های گیل آوا و گودرز نام همسرم، روح انگیز حیدری است.
س- تعریف های مختلفی از شعر شده. شما چه نظری دارید؟
ج- شعر و به معنای عام تر، ادبیات « نمایشگر در هم ریختن سازمان یافته ی گفتار متداول است »
این گفته از آن منتقدروس، رومن یاکوبسن است، اما من باید به آن این را بیفزایم که، شعر، تاثیر اتفاقات اجتماع و طبیعت و عواطف بر ذهن شاعر است. وظیفه ی شاعر، تنها بیان این رویدادها نیست بلکه ایجاد برجستگی و طراوت از طریق اعمال شیوه ی نوین بیان است، بطوری که مخاطب را جذب و در او تاثیر مطلوبی به جا بگذارد. اینگونه پدیده ها را همگان می بینند، اما تنها شاعر است که متعاقب درک و رویارویی با آن، قلم به دست می گیرد و از آن می نویسد. ذهن تربیت یافته و قوام گرفته ی شاعر همان اتفاقی است که باعث سرودن شعر می شود. به طور اختصار این را هم اضافه کنم که زمان و مکان هم، عامل مهمی در شکل گیری اتفاق سرودن شعر است. ممکن است، یک اتفاق در یک جا و یک زمان، تاثیری بر شاعر برجای نگذارد، اما شبیه همان اتفاق در جایی و زمانی دیگر، منجر به سرودن شعر شود.
س- شعر و اصولاً هنر تا چه قدر می تواند در تحول انسانی نقش داشته باشد؟
ج- نمی دانم که این سخن را از چه کسی خوانده یا شنیده ام که: شعر و ادبیات و هنر، خود به تنهایی، ایدئولوژی عصر جدید است.
این حرف را هر کس که زده باشد به گمانم انگشت به نکته ی درستی گذاشته باشد. تمام ایدئولوژی های موجود جهان از راست تا چپ هرکدامشان، دارای پیروان خاصی است و راهروان دیگر را شامل نمی شود، اما هنر وادبات، انگار شامل همه ی مردم جهان ، فارغ از تعلق یکایکشان به عقاید و مذاهب متعدد، می شود. حتی سیاستمداران جهان هم گاهی سعی می کنند که از هنرمندان مطرح و محبوب مردم کشورشان، برای خود تائید بگیرند. قطعاً اعتلای اخلاقی و انسانی که در هنر و ادبیات وجود دارد سبب اقبال و علاقه ی مردم به هنرمندانشان هست.


س- از کدامیک از شاعران کلاسیک یا نو تاثیر گرفته اد؟
ج- آثار اغلب شاعران قدیم و معاصر را خوانده ام و از آنها چیزهای زیاد آموخته ام، از حافظ و سعدی و مولوی و ... تا نیما و شاملو و اخوان ثالث و فروغ و ... اما اینکه از کدامشان تاثیر گرفته ام، به واقع، خودم، قادر به تشخیص و بیان آن نیستم. شاید دیگرانی که شعرهایم را خوانده اند و یا می خوانند بتوانند تشخیص دهند و بیان کنند!
س- آیا شعر و هنر صرفاً به جهت لذت جویی و برای هنر است یا تعهد؟
ج- به گمانم این بحث هنر برای هنر و یا هنر برای مردم، به بیراهه کشانیدن شعر و هنر است. به این سوال، این پاسخ را می دهم که نمی شود یا این باشد یا آن؟ در واقع شعر وهنر برای هر دوست.
این سوال شبیه آنست که شما از یک بچه بپرسید، پدرتان را بیشتر دوست دارید یا مادرتان را؟
سیاسی ترین و مردمی ترین شعرها هم باید سرشار از ظرایف ادبی و هنری ذایقه انگیز اهل هنر باشد تا بتواند به عنوان هنر و شعر محض در روح و جان خواننده و بیننده ی اثر بنشیند.
س- آیا شعر میتواند ابزاری در خدمت صاحبان قدرت باشد؟
ج- معلوم است که می تواند! چون اگر غیر از این بود سلطان محمود غزنوی، اینهمه شاعر را در دربار خود جمع نمی کرد تا برای شخصیت خودش و جنگ های ظالمانه اش، اینهمه مداح غرّابه بسرایند انوری و عسجدی و دیگران، تمامی استعداد و هنرشان را در همین راه صرف و هزینه کرده بودند و البته از قبل آن به رفاه و آسودگی هم رسیده بودند. چیزی را که فردوسی و ناصر خسرو قبادیانی، از آن به شدت پرهیز داشتند. اما تاریخ در مورد این دو گروه چه قضاوتی کرده است؟
س- از آثارتان بگوئید. چه آثار جدیدی در دست چاپ دارید؟
ج- از اولین مجموعه شعرم را که در سال 1358 منتشر کرده ام تا آخری اش را که در سال 1401، چهل و سه سال می گذرد و در این مدت قریب به نیم قرن تنها نه مجموعه شعر را چاپ و انتشار داده ام، یعنی بطور متوسط هر نه سال تقریباً یک مجموعه. از این مجموعه های شعر نه گانه، سهم غزل، سه مجموعه، سهم شعرهای سپید سه مجموعه و سهم شعرهای نیمائی دو مجموعه و سهم شعرهای گیلکی هم تنها یک مجموعه است. می بینید که ضمن اینکه در همه ی این سال ها با شعر زیسته ام، اما چندان هم پرکار و پرگو نبوده ام!
1- در متن پر تحرک تاریخ در سال 1358 تنها با ده شعر که در حال و هوای خاصی سروده شده و همه ی آنها نیمائی بودند توسط انتشارات تندر تهران چاپ و منتشر شد.
2- فواره ای به ارتفاع سالیانی که زیستم، دومین مجموعه شعرم با شعرهای سپید در سال 1380
3- مجموعه « اقلیم هوشیاری ما » دربردارنده ی حدود پنجاه غزل در 1390 توسط انتشارات ایلیا چاپ شد و در همان سال از طرف ماهنامه ی حافظ برنده اول جایزه ادبی، معرفی و در همایش فرهنگی آذر ماه همان سال در تهران مورد تقدیر قرار گرفت.
4- مجموعه « شعرهای نوشته نشده » حاوی شعرهای سپید در سال 1387 باز هم توسط نشریه فرهنگ ایلیا
5- در سال 1394 دو مجموعه شعر تحت عناوین « شقایق بر درخت انار » و « خاطره ای از یک سحرگاه بارانی » اولی حاوی غزلیات و دومی دربردارنده ی شعرهای سپید از طرف انتشارات ایلیا چاپ و منتشر شد.
6- مجموعه « نان و ریحان » حاوی شعرهای نیمائی در سال 1399 و « بید مشکون شاخان » شاخه های بید مشک مجموعه ای از شعرهای گیلکی در سال 1400 چاپ و منتشر شدند.
7- در سال 1401 هم « مجموعه ی غزل « میخواستم برای تو آیینگی کنم » بوسیله نشر ایلیا چاپ و منتشر شد.
در حال حاضر باوجودیکه چند کتاب آماده ی چاپ دارم، اما هنوز تصمیمی برای چاپ و انتشار آن ندارم که از جمله آن کتاب ها 1- دفتری از خاطرات 2- مجموعه ی داستان خاطر ها 3- مجموعه ای از شعرهای سپید را می توان برشمرد.
س- از میان شاعران معاصر، به کدامیک دلبستگی بیشتری دارید؟
ج- به غیر از دوستان و رفقای شاعرم که از مشهد تا گیلان، پراکنده اند و به خاطر بسیاری شان نمی توانم اسامی شان را در اینجا بیاورم، شعرهای همه ی شاعران معاصر را می خوانم و دوست دارم و به همه ی آنها دلبستگی دارم.
س- شما در همه ی قالب های شعری کار کردید، از شعر کلاسیک و غزل تا نیمائی و سپید به کدام قالب شعری، بیشتر رغبت داری؟
ج- تا با مسائلی در حوزه ی عاطفه و احساس درگیر نباشم، دست به قلم نمی زنم و هنگامیکه، شعر نوشتن، از این بابت، برایم ضروری می شود در مورد شکل بیان بروز عاطفه و احساس، تقریباً سخت گیر نیستم.
گاهی به رنگ سپید و زمانی به شکل غزل و یک وقت هایی، هنوز هم به قالب نیمایی، عواطفم را بروز می دهم، اگر چه در سالهای اخیر مقداری علاقه و اقبالم به غزل بیشتر شده اما همانطوریکه در دسته بندی مجموعه های شعرم، به شما گفتم، در کارنامه ی نزدیک به شصت سال شاعری ام همه نوع شعر وجود دارد.
س- جامعه ی فرهنگی در حالت بحران است. وضعیت شعر معاصر را چگونه می بینید؟
ج- در سال های چهل و پنجاه که سال های ظهور نسل غول های شعر و ادبیات بود، به گمان من یکی از علل و عوامل ظهور و وجود اینگونه چهره های برجسته ی ادبیات، وجود و حضور مخاطبین پر حوصله و صبور شعر و داستان و ... بود، که انگار همه شان، چشم به دهان شاعر دوخته بودند که چه می گوید! در چنین شرایطی بود که فریدون مشیری، حمید مصدق، شاملو، اخوان و دیگران با شعرهایشان درخشیدند. اما امروزه شعرهای خوب بسیاری از شاعران، چه در مطبوعات و چه به صورت مدوّن می خوانیم که حتماً دست کمی از شعرهای آن شاعران ندارند. اما متاسفانه ، هیچ توجهی از طرف مخاطبان و حتی منتقدان نسبت به آن شعرها برانگیخته نمی شود. اینکه مخاطب امروز در مقایسه با مخاطب دیروز از حوصله و صبر کمتری برخوردار است به علل و عوامل آشکار بسیاری بستگی دارد و مطلقاً خود مخاطب، هیچگونه تقصیری ندارد اما واقعیت این است که حضور همین مخاطبان پیگیر است که باعث ظهور چهره های برجسته ی ادبی می شود. بطور خلاصه اینکه بحران فرهنگی امروزه، تا حدّ زیادی ناشی از بحران های اجتماعی و اقتصادی است که دامنگیر خوانندگان شعر و ادبیات شده است.
س- شما به زبان گیلکی هم، زیاد، شعر سرودید.وضعیت شعر گیلکی را چگونه می بینید؟
ج- در عرصه های تقابل فرهنگ و زبان ها که بنا بر پیش بینی های اعلام شده زوال و مرگ تدریجی فرهنگ ها و زبان های کوچک تر را دنبال دارد، اگر زبان و فرهنگ گیلکی بتواند از این آزمون سخت، جان به در ببرد، قطعاً مطابق ضروریات زمانه، باید بتواند متناسب با این تحول، شعر و ادبیات متناسب خود را نیز به وجود بیاورد. همانطوریکه این جدال فرهنگی، سالیان درازیست که آغاز شده و هر چه می گذرد بر شدت آن افزوده می شود، تلاش شاعران گیلکی سرا نیز همگام با آن، برای حفظ و بقای زبان و ادبیات گیلکی، افزایش یافته است که همه ی خوانندگان از کم و کیف این تلاش خستگی ناپذیر به خوبی آگاهند. در این عرصه، اما، در سالهای اخیر با گسترش فضای مجازی، شکل و محتوای این تلاش ها که در عرضه ی شعرهای انتقادی و اجتماعی به شکل های سنتی و همچنین شکل های مدرن تری از شعر، خود را نشان داده است، به صورت چشم گیر تری تغییر و تحول یافته است. در روزگارانی نه چندان دور در آینده، اگر چنانچه حفظ و بقای زبان گیلکی را در کنار بسیاری از زبان های بزرگ جهان شاهد بودیم، باید بیش از هر چیز از تلاش و زحمت همین شاعران و نویسندگان قدردان باشیم که علیرغم همه ی محدودیت ها امروزه به همین زبان گفتگو می کنند و به آن شعر و داستان مینویسند.
س- گروهی از گیلکان، از زبان گیلکی فاصله گرفته اند، و خانواده ها به کودکان زبان گیلکی یاد نمی دهند، علت را در چه می بینید؟
ج- زبان گیلکی امروز، بنا به تاثیر فراوانی که از جانب رسانه های فارسی پرداز، اعم از روزنامه و مجله و همچنین رادیو و تلویزیون ، چه در عرصه ی ملی و چه در عرصه ی محلی دریافت می کند با زبان گیلکی دیروز که تحت تاثیر هیچکدام از عوامل فوق نبودند تمایز بسیار اساسی دارد.
یک وجه بارز این تمایز در کاربرد لغات جدیدی است که به عینه و بدون هیچگونه تغییر از زبان فارسی، وارد زبان گیلکی شده است؛ حتی بسیاری از لغات فرنگی که بنا به جهات و بسترهای تکنیکی، فنی و صنعتی که به زبان فارسی راه یافته بودند از این زبان وارد زبان گیلکی شده است. در این رابطه، بسیاری از لغات و اصطلاحات اصیل و قدیمی گیلکی به خاطر تاثیر اینگونه عوامل و همچنین نداشتن زمینه ی استعمال، به مرور زمان از تداول عامه، خارج شده است. امروز ، بزرگترین هنر محققین و شاعران گیلکی، نه صرفاً استعمال مصنوعی اینگونه کلمات در آثارشان، که ضبط و ثبت آنها در فرهنگ نامه هاست. چنانچه ما امروزه از شاعران هیچ قوم و ملتی نمی توانیم انتظار داشته باشیم که با اصطلاحات و گویش های فراموش شده ی خود به خلق اثر بپردازند. وجه دیگر این تمایز بین زبان گیلکی دیروز و امروز در تغییر فاحش نحو زبان جلوه گر است که در واقع مؤخر بر وجه تمایز قبلی است و طبیعتاً در اثر همان عامل ورود لغات فارسی و غیره، به این زبان اتفاق افتاده است.
امروزه، همه ی افراد و خانواده های گیلک که بنا به علاقه ی ویژه، سعی در تکلم به زبان گیلکی را از خود نشان میدهند، چاره ای جز این ندارند تا در محاورات روزمره، هم از لغات فارسی و فرنگی استفاده کنند و هم در بسیاری مواقع، نحو زبان خود را به سمت نحو زبان فارسی گرایش دهند. البته شکی نیست در روستاهای بسیار دور از شهر، این تاثیرات کمتر بوده است و ما میتوانیم – البته فعلا- زبان گیلکی را سالم تر و اصیل تر از ساکنین آنگونه روستاها بشنویم. شاعران گیلکی سرا نیز به عنوان جزئی از جامعه ی خود در معرض اینگونه تاثیرات قرار دارند و طبیعی است آنانی که همزمان به فارسی نیز می سرایند در معرض تاثیرات بیشتری باشند.
در طی سالیان اخیر، عرصه های تولید چایکاری، شالیکاری، پرورش کرم ابریشم، دامداری و ... بنا به علل زیادی و از آن جمله نقصان درآمد کافی برای تامین هزینه های رو به تزاید زندگی، به تدریج محدود تر شده و زمینه را برای تصاحب زمین های کشاورزان، در اختیار غیر بومی ها که با چمدان های پول بعضاً باد آورده، وارد گیلان شده و می شوند، قرار داده است با ورود اینگونه غریبه ها و استقرار در جای جای کوچه و خیابان و محلات و روستاها، زبان و فرهنگ آنها در بین مردم محلی رواج و نفوذ پیدا می کند.
این عامل را هم باید در کنار دیگر عوامل ذکر شده فوق، باعث فاصله گرفتن گیلکان از زبان محلی خود دانست.
س- به نظر شما چه گروه هایی از گیلکان، شعر گیلکی می خوانند؟
ج- بعید می دانم که غیر از شاعران گیلکی سرا و تعدادی از علاقه مندان به زبان محلی، عامه ی مردم، توان و علاقه ای به خواندن شعر گیلکی داشته باشند، ولی حتما باید این نکته را یادآوری کرد که برخی از شاعران با انتشار صوت و تصویر خود در فضای مجازی به اشاعه ی شعرهای گیلکی در میان کاربران پرداخته و باعث جذب و ایجاد علاقه در آنها می شوند. باید گفت که زبان گیلکی به علت عدم برخورداری از رسم الخط مستقل و آشنا و مورد پذیرش همگان، شاید نتوانسته باشد آنچنان که باید علاقه ی عامه ی مردم را به خواندن شعر و داستان برانگیزد.
س- با تشکر از شما که در این گفتگو شرکت کردید. در پایان اگر سخنی با خوانندگان ره آورد گیل دارید، بیان کنید.
ج- با سپاس از شما که فرصت این گفتگو را در اختیارم گذاشته اید. بد نیست در پایان، برای خوانندگان ، نکاتی را که در هیچکدام از پرسش هایتان بآن اشاره ای نشده، یادآور شوم.
مفهوم و معنا در شعر، برایم بیشتر از هر چیزی اهمیت دارد برخی از دوستانی که به نظر می رسد، مدتی ست از توان افتاده اند و آشنایی زدایی و تحول در زبان را که البته امر پسندیده ای است تا حد مفهوم گریزی و معنازدائی تعویض و ارتقا داده اند، احتمالاً به خاطر حرفه ای ماندن در شاعری به هر قیمت و نیز عدم دچار شدن به تکرار ؛ به این کار روی آورده باشند.
آثار ادبی هر دوره نسبت به دوره ی پیش، بی تردید از نظر زبان دارای تازگی است و این امر مبیّن رشدی است که انسان های هر عصر را نسبت به عصر گذشته متمایز می کند. شعر معاصر نیز به تبع پیچیدگی روابط اجتماعی و پیشرفت صنعتی، از لحاظ زبان در بالاترین جایگاه موجود قرار گرفته است.
به طور کلی، من، به تلاش مصنوعی شاعر برای پیراستن و آراستن شعری که نوشته شد چندان باور ندارم. حذف برخی کلمات، به قصد اینکه، شاعر، خواننده اش را، مثلاً به تفکر و اندیشه وادارد، در نظر من، بیشتر به طرح نوعی معمّا شبیه است تا شعر. ایهام و ابهام، باید در ذات و جوهر شعر حضور داشته باشد.
فرم و ساختار شعر، همواره باید همراه با معنی و مفهوم ، تازه شوند. کاری بیهوده است اگر تنها به یک وجه از آن توجه کنیم من، چندان، این بازی های بعضی ها را که به گمانم برای فرار از تکرار معنا، شکل های عجیب و غریبی از شعر را پیشنهاد می کنند، جدی نمی گیرم و آنرا باور نمی کنم. زمانی،، نیما، چهارچوب شکل کهن شعر را شکست تا عرصه ای تازه برای ظهور و بیان معناهای جدید فراهم کند. این کار را بعدها دیگران نیز ادامه دادند. آن روند سالم و اصیل، به گمانم هنوز هم ادامه دارد و در آینده نیز ادامه پیدا خواهد کرد. انگیزه ی اصلی تغییر فرم و ساختار در هر دوره، انطباق آن با نیازمندی های معنوی و مادی مدرن بود و نه چیز دیگر.

نقل از دوماهنامه ی ره آوردگیل،مهروآبان،۱۴۰۱