گیرم که سالها رودو...
------------------------

روزی تن شکسته به هم متصل شود
شوقی دوباره دردل ما مشتعل شود

آفاق پرکنیم زبانگ رسای عشق
زین همهمه سرای ستم مضمحل شود

از آن تلالویی که به گیتی فشانده ایم
خورشیدخاوری چه عجب!گرخجل شود

فرجام تلخ نفرت بی انتهای دوست
برهرکه گسترانده ستم مشتمل شود

در آسمان باز بزن بالی وپری
روزی اگر هوای وطن معتدل شود

تا هست ما وگام زدن درمسیرعشق
هرگز مباد امید زما منفصل شود

روزی شکوفه می کند این باغ وباک نیست
حتی اگر که منزل ما زیر گل شود

از استواری من وابرام مدعی
هرکس که شمه ای شنود منفعل شود

هیچ ازسرم شرار جوانی نمی رود
گیرم که سالها رود وعمر چل شود

آذرماه 1365
محسن بافکرلیالستانی
ازدفتر(اقلیم هوشیاری ما)چاپ وانتشار90