نگاهی به مجموعه ی خواندنی وماندنی ،ترانه های عامیانه ی گیلکی،گردآوری وپژوهش،هادی غلام دوست
نگاهی به کتاب خواندنی و ماندنیِ«ترانههای عامیانهی گیلکی»
محسن بافکر لیالستانی
شعر و هنر، به مثابهی بخشی از فعالیّتهای ذهنی بشر، عمری به درازای عمر انسان دارد. بگمان من ، هزاران سال پیش، انسان غارنشین، که شاید تمیز آن از گلههای حیوانی، به دشواری میسر است، در کنار گمانهزنیهای ساده و ابتدائی خود در مورد چگونگی تکوین هستی و پس از آن ساختن انواع خرافهها و اوهام که سرانجام در نتیجهی رشد و ترقی خود به پرستش انواع انجامید، به آفرینش هنر نیز همت میگماشت. انتقال تجربیات و دستآوردهای اندیشگی انسان، تا زمان اختراع خط، همواره از طریق شفاهی و تبادل اطلاعات و اخبار نسل به نسل صورت میگرفت. بعدها با اختراع خط و بنابراین مکتوب شدن هرگونه دستآورد علمی و هنری و . . . سیر تحولات بشری در طی سالهای بعد به سرعت بیشتر انجام میپذیرفت و همانگونه که امروز رشد ابزارهای فنی و علمی، توان ذهنی انسان را در تجزیه و تحیل مسایل هستی به رشد چشمگیری رسانده است.
شعر و ترانه، به عنوان جلوهای از فعالیّتهای ذهنی و هنری انسان، حتی بعد از پیدایش خط و کتابت، ضرورهً و انحصاراً اختصاص به اهالی شعر و اندیشه نداشت. شکی نیست که در تاریخ هرقوم و ملّتی، شاهکارهای ادبی، توسّط همین هنرمندان اهل کتابت به رشتهی تالیف درآمدهاند و اصولاً وقتی که صحبت از تاریخ ادبیات هر کشوری میکنیم، مطمع نظر ما بیش و پیش از هم، همین بخش مکتوب فعالیّتهای ادبی شاعران و هنرمندان بزرگ آن ملت است، امّا نباید فراموش کنیم که بخش عمدهی جمعیّتهای شهری و بویژه روستائی هر کشور، چنانچه میدانیم تا چند دههی پیش به کتابت و سواد دسترسی نداشتند، به آفرینش شعر و ادبیات مخصوص خود، نمیپرداختهاند بلکه اینان ضمن کار و تلاش حرفهای خود به خلق شعرهای کوتاهی پرداخته و آن را به آواز میخواندهاند که به اینگونه آفرینشها، فولکلور یا فرهنگ عامه نام گذاشتهاند.
به گمان من، شکی نیست که آخرین اینگونه دو بیتیها و ترانههای عامیانه تنها دقایقی پیش از ورود و حضور گستردهی وسایل ارتباط جمعی مدرن از قبیل رادیو و تلویزیون به عرصهی روستاها، سروده شده باشد. همچنین باید یقین داشته باشیم که پس از ورود این عامل مهم در زندگی مدرن بشر، و نیز پیدایش ابزار وآلات نوین کشاورزی که در پی خود، کارهای دسته جمعی را از موضوعیت انداخته، دیگر ترانه و شعری توسط عامه نه تنها سروده نشده باشد بلکه از آن پس، شعرها و ترانههای سروده شدهی سالیان دور نیز، دیگر کمکم از ذهن و زبان مردم خارج شده باشد. در اینجا باید سپاسگزار محققین و پژوهشگرانی همچون هادی غلام دوست باشیم که از سر ِعشقی عمیق با مراجعه به زنان و مردان صاحب ذوق و علاقمند سالخوردهی هر منطقه و روستا سعی میکنند که هر آنچه از میان این ادبیات خالص و مردمی برجای مانده است را ثبت و ضبط نمایند.
جمعیّت روستائی گیلان، به تبع اینکه در بخشهای مختلف فعالیت تولیدی از قبیل چایکاری، برنجکاری، دامداری، نوغانداری، صیّادی، بادامکاری و . . . به فعالیّت میپرداختهاند و اغلب اینگونه کارها نیز اشتراکی جمعی بوده است، صاحب غنیترین و بیشترین ادبیات فولکلوریک است. با مطالعهی تنها بخشی ناچیز از اینگونه ادبیات که توسط این محقق عاشق و صاحب ذوق گردآوری و تألیف یافته است، میتوان گفت که اکثر سُرایندگان این مجموعه، دختران و پسران صاحب ذوق جوانی بودهاند که دلی در گرو عشق یاری داشتهاند و با سرودن این ابیات و خواندن آن به صدای خوش و در حین کار، آنرا به دیگران انتقال دادهاند. علاوه بر این، همین مطالعه، نیز نشان میدهد که بخش قابل توجّهی از این آثار، تنها توسط دخترانی سروده شده است که با شجاعت و صراحتی خاص از عشق و شیدائی خود سخن گفتهاند، پدیدهای که حتی در میان شاعران زن ادبیات فارسی کمنظیر بوده و اکثریت قریب به اتّفاق آنها حرفهای عاشقانه خود را به صورت کلّی میگفتهاند.
بهانهی نگارش این مقّدمه و این مقاله، چاپ و انتشار کتاب «ترانههای عامیانهی گیلکی»، گردآوری هادی غلام دوست، نویسندهی شُمار بسیاری از مجموعهی داستانهای کوتاه و رمان به زبانهای فارسی و گیلکی است. جدا از آن، از طرف ایشان تاکنون چندین مجموعهی ارزشمند پژوهشی نیز در زمینهی گردآوری داستانها و افسانههای اقوام افشار و گیلک چاپ و منتشر شده است که هر کدام از آنها را باید به عنوان اسناد هویتی فرهنگی اقوام مزبور، برای همیشه حفظ و حراست، و بخصوص در کتابخانههای معتبر، برای استفادهی محققین و پژوهشگران نسلهای بعدی، نگهداری کرد.
کتاب اخیر، که با نگارگری زیبای پشت جلد به وسیله هنرمند ارزشمند استاد حسین شاه محمّدی به تصویر کشیده شده، توسّط هادی میرزا نژاد و شادی پیروزی، مدیران کوشای انتشارات فرهنگ ایلیا و با سفارش حوزهی هنری گیلان، در 455 صفحه و با شمارگان دویست نسخه در سال 1401 چاپ و منتشر شده است.
گردآوردنده و پژوهشگر این مجموعه جالب، در پیش گفتار آن، آنچه را که لازم و کافی بود در بارهی علّت و ضرورت جمع آوری این ترانههای عامیانه و ویژگیهای آن بر شمرده است و شاید همهی گفتنیها را در بارهی آن گفته باشد:« شکل و ساختار و نحوهی فضا سازی ترانهها برای ارائه موضوع در نوع خود جالب است. ترانههایی که میخواهند اندوهی را بازگو کنند و یا از جدایی سخن به میان بیاورند با تصویرهای تیره و تار آغاز می شوند، مثل دیدن آب گل آلود و یا غروب کردن خورشید و نیز مشاهده کردن اندک بودن ستاره در آسمان و بر عکس، ترانههایی که میخواهند از شادی و پیروزی خبر بدهند با روشنائی و طلوع خورشید و یا پُر بودن ستاره در آسمان آغاز میشوند و . . . »(ص19از پیش گفتار کتاب)
همانطوریکه اشاره رفت، هادی غلام دوست، علاوه بر چاپ و انتشار و ارائه آثار زیادی در زمینه داستان ، رمان و نیز قصّههای کودکان و نوجوانان، جمعآوری افسانههای افشار و گیلان و چندین مجموعهی خواندنی داستان کوتاه و بلند نیز به زبان گیلکی نوشته و انتشار داده است که مجموعه داستانهای کوتاه گیلکیِ «زرخال»، «دِلور»، «تشکه» و «ولگ» از جملهی آنان است.
امّا آنچه را که باید دربارهی «ترانههای عامیانهی گیلکی» این نویسنده و پژوهشگر خستگی ناپذیر گفت اینکه کتاب در بردارندهی بیش از هفتصد ترانهی فولکلور است که آنها را به ترتیب حروف الفبا دسته بندی کرده و با آوا نوشت و ترجمه و توضیحات (در بخش حاشیه نویسی کتاب) آورده است.
یکی از نکات مهم در خلق و ایجاد ترانههای عامیانهی مردم گیلان، اینکه در حین کار و زحمت بر روی زمینهای کشاورزی سروده شده و با آواز فردی و گاه دسته جمعی خوانده می شد، و از آنجا که رکن اصلی کار در میان مردم گیلک، زنان و دختران جوان بودهاند، بطور قطع غالب سرایندگان بینام و نشان این ترانهها هم باید دختران عاشق و بالغی باشند که در باغات چای و شالیزاران مشغول کار بودهاند و با صراحت کم نظیر از شرح دلدادگی و شیدائی خود سخن گفتهاند.
«بشو یارا بگو، حلوا نییم من
برای هر کسون شیدا نییم من
مو چون ماهم، گهی پیدا گهی گُم
همیشه پیش چشم پیدا نییم من» (شماره101ص77)
« بشو یارا بگو آئی یا نائی
تی سره بوخوری تی خاطرخوایی
مرا بورده درن با گوله دسّه
ایتا گوشه بنیش بوخور میغصّه» (شماره 108ص80)
و از این گونه ترانهها در این مجموعه به فراوانی میتوان بافت.
نکتهی دیگری که از مطالعه و بررسی ترانههای عامیانه جمعآوری شده در این کتاب میتوان به آن دست یافت، این نیز هست که برخی ترانهها در طی گردش زمان تا زمان و دهان به دهان، مطابق ذوق و سلیقه و نیاز راویان تازه به صورتهای دیگری تغییر یافته و در خاطر جمعی حک و ثبت شده است که یکی از کارهای جالب غلام دوست آوردن اغلب این روایات مختلف و گوناگون در این مجموعه است.
از نکات دیگری که باید به آن توجّه داشت، استفاده مشترک گیلکان و فارسان از بسیاری لغات و کلمات و تعابیر و حتّی ضربالمثلهاست. این موضوع سبب ورود بسیاری از ترانههای عامیانه فارسها به افواه و فرهنگ گیلکان شده که هادی غلام دوست در جمعآوری و تدوین این کتاب_ به سهو و یا به عمد_ بسیاری از آنها را در این مجموعه اضافه کرده که اگر چه در برخی موارد به ورود آن ترانهها اشاره کرده، امّا در برخی از موارد هم در مورد آنها توضیحی نداده است. مانند این ترانه که بر وزن رباعی سروده شده:
«سنجاقک طلای سر کج هر جائی
ترک همه کن، اگر مرا میخواهی
ترک همه کردم و ترا میخواهم
او را به زبان، ترا به دل میخواهم» (شماره 336 ص199)
و یا این شعر که بر وزن دوبیتی است:
«سراپایت طلا باشد الهی
وجودت بیبلا باشد الهی
به غیر از من اگر همسر بگیری
عروسیات عزا باشد الهی» (شماره 345ص204)
یکی از جاذبهها و زیبائیهای ترانههای عامیانه، جدای از نشانههای بروز شیفتگی و دلدادگیهای پسران و دختران عاشق، نفرین و لعن و تمسخر عشاق نسبت به همدیگر است، زمانیکه از همدیگر قطع امید میکنند:
«سله کوله موجی، تو بیدوماغی
نودونَسَم تو خر بی یا اُلاغی
اگر خوانی بکونی بیبفایی
محتاج نؤن ببو بشو گدایی» (شماره338 ص200)
که در این دو بیتی زیبا هم موارد فوق را میتوان دید. آنچه که آشکار است، از آنجا که بیوفائی معمولاً از طرف پسران است، سرایندهی اینگونه ترانههای لطیف و به غایت عاشقانه نیز باید قاعدهً دختران روستائی عاشق باشند.
«سیه زولف کوتای اَرا تو کؤ شی؟
تی سیاه زولف چره شانه نکشی؟
اگر خواهی مرا تو دس بکَشی
عزیز الله تره جوان بکوشی» (شماره 368ص215)
از موارد دیگری که باید دربارهی این مجموعه به آن توجّه داشت، استفادهی چند اثر نقّاشی از استاد حسین شاه محمّدی کماچالی است که در زمینهی مسابل بومی و محلّی و ابزار و آلات کشاورزی و خانههای روستایی که به تصویر در آورده، که کاربرد آن، قدیمی و به تاریخ پیوسته است و نیز عکسهایی از نمادها و نمودهای محلی که بنا به ضرورت اشاراتی در ترانهها به توسّط پژوهشگر هادی غلام دوست تهیّه و در جای جای این کتاب آورده است. پدیدهای منحصر به فرد که کمتر در مجموعههایی مشابه که تاکنون توسّط پژوهشگران دیگر تهیّه، چاپ و انتشار یافته بودند.
از ویژگیهای دیگر این کتاب حاشیهنویسی برخی از ترانهها در پایان کتاب است که از نظر هادی غلام دوست واجد ضرورت توضیحات اضافی بوده است که با نشانهی ستاره، توجّه خواننده را به پایان کتاب و توضیحات ارائه شده محوّل و موکول میکند. چنانچه دربارهی این ترانه:
«انگشتر طلا را من به قوربون
دوره راه خاطر خواه را من به قوربون
دوره راه خاطرخواه بلور گردن
عاشیقی دیل بدأم نوتونم کندن»(شماره 68ص59)
توضیح زیر را میدهد:
دختر به انگشتر طلائی که هدیه محبوب است نگاه میکند و از دلتنگی خود میگوید:
«دلباختهی کسی شدهام که نمیتوانم از او دل بکنم.»(ص400)
از آنجا که گویندگان ترانههای این مجموعه متعلّق به اقصا نقاط گیلان شرق که دارای روستاها و مناطق بیشماری است بودهاند، گاهی مُهر و نشان روستای مورد نظر نیز چه مستقیم و چه غیر مستقیم بر پیشانی این ترانههای عامیانه خورده است. و از آنجا ما میتوانیم بدانیم که گویندگان آن از اهالی روستاهایی مانند عطاکوه، بندبون، پینچاه، سطلسر، سرچشمه، رودبنه و . . . بودهاند، مانند این دو بیتی:
«عطا کوه بند بونای باغ بگیتم
محّله سرچشمه مو یار بگینم
محلّه سرچشمه چی تاسیونه
یته یاری بیتم چقدر جوونه» (شماره444ص255)
که تعلّق گویندهی این ترانهی لطیف را به بند بون و عطاکوه و نیز تعلّق دلدادهاش را به روستای سرچشمه نشان میدهد.
گفتنیها در بارهی این مجموعهی خواندنی و ماندنی، باز هم بسیار است و در پایان برای هادی غلام دوست، که علاوه بر تدوین و تالیف و گردآوری اینگونه مجموعههای پژوهشی و فرهنگی، در زمینهی رمان و داستانهای کوتاه و بلند، به زبانهای فارسی و گیلکی، آثار زیادی را نوشته و چاپ و انتشار داده است، آرزوی موفقیّت بیشتری را دارم. لیالستان- 13/9/1401