غزلی برای زلزله رودبارومنجیل،۳۱خرداد۱۳۶۹

چولاله ،تاکه به دل،داغ آتشین دارم
نشان مملکت عشق درنگین دارم

نه خصم جان من است آسمان آبی وبس
که خون دل بسی ازگردش زمین دارم

گذاشت،بررخم آژنگ غم ،گذار زمان
چه زخمها به دل ازتیروفرودین دارم!

به رودبارزمان،جای آب،خون جاریست
زروزگار،بسی،جای مهر،کین دارم

اگرچه دربدرافتاده ام زدرگه عشق
امیدمرحمت،ازیارنازنین دارم

زوسعت شب بی انتها،هراسی نیست
که همچوزهره وناهید،همنشین دارم

به رغم آنکه فتادم دراین بلا ازپای
به پایداری ایمان خود،یقین دارم

محسن بافکرلیالستانی،تیرماه۱۳۶۹،کومله

ازمجموعه،اقلیم هوشیاری ما،چاپ وانتشار۱۳۹۰