امسال نیز،می گذرد،روزها،همه
امسال نیز می گذرد روزها همه
تا با بلا ،دوباره نیفتاده،کارما
مپسند،بیش ازاین به ستم روزگارما
ای نازنین که درهمه جا شهره ای به لطف
چندین مباش بی خبر ازحال زارما
ازهرقدم که می گذری خار ره پر است
تا چون گذر کند به سلامت سوارما
پیری رسید ازپی دوران کودکی
دراین میان ندیده کسی اقتدارما
تصویر آفتاب نهان شد به قاب روز
یعنی که بیهده ست به نور انتظارما
امسال نیز می گذرد روزها همه
دررنج واضطراب چو پیرار وپارما
خواندیم صد ترانه به پای هرآرزو
این شد به هرکجا سبب اشتهارما
شد زارکارما وبه پایان رسیده است
دوران بزم ودلخوشی وکارزارما
ما هیچگه به امن وامان دل نمی دهیم
آوارگی چوشد سبب اعتبارما
دنیا وعاقبت به دمی واگذاشتیم
رهن گلی که روید اگر ازمزارما
افتاده باد دربدر کوه وآسمان --
-شد بیدریغ مضطرب وبیقرار ما
می تابد آفتاب تامل اگرکنیم
وا می شود شکوفه به هرشاخسارما
هر ذره ازگیاه به رقص آید ازشعف
گر بگذری دقیقه ای ازسبزه زارما
عطر ا مید می دهد آواز یاس نیز
آکنده شد زنکهت گل ذهن خار ما
تحریر کردم این غزل سوزناک را
پاس شبی که بود (وفا)درکنارما
دی ماه 71 --ازدفتر(اقلیم هوشیاری ما)
محسن بافکرلیالستانی.چاپ وانتشار۱۳۹۰،انتشارات ایلیا