جنگل که فراهم نشد....

 

من نیستنم اما تو اگر نیز نباشی
اندیشه ی ماندن شود اینجا متلاشی

گفتیم به نو زاد در آغوش پدر را
با نا حن خود صورت مارا نخراشی

تیغی ست به دست تو وترسم همه این است
گر سر به برت آورم آنرا نتراشی

باید که بریزد پی وبنیان سرامان
ایجاد بنا را چو سپردیم به ناشی

ما راغب بازیگری عرصه نبودیم
فرصت سپری شد به تماشای حواشی

باقیست پس از مرگ درختی غم قمری
جنگل که فراهم نشد از سروی وراشی*

از خویشی وبی خویشتنی گفتم وگفتی :
یک لحظه بمان بیشتر آخر تو کوراشی**
محسن بافکرلیالستانی
*راش...درختی در جنگلهای گیلان
**کوراشی...به زبان گیلکی وبه معنی کجا میروی

جنگل که فراهم نشد....

 

من نیستنم اما تو اگر نیز نباشی
اندیشه ی ماندن شود اینجا متلاشی

گفتیم به نو زاد در آغوش پدر را
با نا حن خود صورت مارا نخراشی

تیغی ست به دست تو وترسم همه این است
گر سر به برت آورم آنرا نتراشی

باید که بریزد پی وبنیان سرامان
ایجاد بنا را چو سپردیم به ناشی

ما راغب بازیگری عرصه نبودیم
فرصت سپری شد به تماشای حواشی

باقیست پس از مرگ درختی غم قمری
جنگل که فراهم نشد از سروی وراشی*

از خویشی وبی خویشتنی گفتم وگفتی :
یک لحظه بمان بیشتر آخر تو کوراشی**
محسن بافکرلیالستانی
*راش...درختی در جنگلهای گیلان
**کوراشی...به زبان گیلکی وبه معنی کجا میروی

مطلب تازه

می دیدم هراس مداومی را

پیرامون کلبه ای که درآن می زیستیم

وشباهنگام

نه چراغی بود ونه صدایی

که نور تنها از ستارگان بود وصدا از قورباغه ها

محسن بافکرلیالستانی