غزل بی نام/محسن بافکرلیالستانی

------------------------------------

بعدازتو اعتنا نکنم لحظه ای به کس

تا درهوای تازه تری نو کنم    نفس


بعدازبلای عشق شدم شاعری غمین

انگور اگر شراب نشدمی شود خمس*


باید به جستجوی همه سال وماه رفت

وقتی که نیست مقصد ودلخواه دسترس


خوب است گوش خویش ببندیم بعدازاین

برهرچه گفته های بد وحرفهای سس**


ماندیم  بردوراهی  تدبیر  و  خیره ایم

برما نمانده هیچ نه پیش ونه راه پس


اینک خزان رسیده پس از آنهمه بهار

درباغ نیست جز علف وخاک وخاروخس


مارا هوای باغ وگل از سرنرفته است

خوکرده ایم اگرچه همه عمردرقفس


آغاز آشتی طلب دیرسال ماست

پس قهرراچه وقت شما میکنید بس؟


(درتنگنای قافیه خورشیدخرشده است)***

ماننداسب من که دراین شعرشدفرس

                                   بهمن 90

*خمس..بروزن قفس بزبان گیلکی بمعنی رب انگور ..خوراکی که گیلانیها در موقع ارزانی انگور از آنمیسازند

**سس..به فتح اول درزبان گیلکی بمعنای بی نمک ودر ایجا کنایه از یاوه وبی مزه است

***از لاادری



به فراواني خورشيد وبهاران خوش باش /محسن بافكرليالستاني

لاله  ولادن   وآويشني     ومريم من

باطراوت شده از گريه ي چون شبنم من

با خيال  تو در انديشه ام وراهي و تو

هرگز اما  نشدي  همسفر  وهمدم من

جنگلي را  كه  تو  در پشت سرم ميبيني

نيست جز جلوه اي از زندگي مبهم  من

گله ي من همه  در گوشه ي تنهايي بود

تا به گوشت نرسد  ناله ي زير  وبم  من

روح انگيخت  مرا  ياد تو  اكنون كه  شدي

باعث ساختن  اين  غزل  محكم  من

با من آميخته اي  گر چه جدايي  زيرا

هست  در نان  تو بوي  علف  وگندم من

فخر ها ميكني  از  فاخري  خويش  ولي

نيست  در جامه  ترا  جز نخ ابريشم من

راست پنداشته اي  هستي آرام ترا

مي توانست  بسوزد  شرر  ماتم  من

ترسم آخر  كند  آواره ي  آفاق  مرا

شور  آميخته   با معرفت  ادهم  من

شده  روياي  درختان  همه  كابوس تبر

بيشه دربيشه بسي آمده غم بر غم من

بي گمان از اثر  عشق فراگير تو بود

اگر افراشته  شد  در همه جاپرچم من

ابري ام مثل  هواي  شب پاييزي سرد

برحذر باش  تو از  صاعقه  ونم نم من

به فراواني خورشيد وبهاران خوش باش

هيچ اما  نكن  انديشه ي بيش وكم من