غزل بی نام/محسن بافکرلیالستانی
بعدازتو اعتنا نکنم لحظه ای به کس
تا درهوای تازه تری نو کنم نفس
بعدازبلای عشق شدم شاعری غمین
انگور اگر شراب نشدمی شود خمس*
باید به جستجوی همه سال وماه رفت
وقتی که نیست مقصد ودلخواه دسترس
خوب است گوش خویش ببندیم بعدازاین
برهرچه گفته های بد وحرفهای سس**
ماندیم بردوراهی تدبیر و خیره ایم
برما نمانده هیچ نه پیش ونه راه پس
اینک خزان رسیده پس از آنهمه بهار
درباغ نیست جز علف وخاک وخاروخس
مارا هوای باغ وگل از سرنرفته است
خوکرده ایم اگرچه همه عمردرقفس
آغاز آشتی طلب دیرسال ماست
پس قهرراچه وقت شما میکنید بس؟
(درتنگنای قافیه خورشیدخرشده است)***
ماننداسب من که دراین شعرشدفرس
بهمن 90
*خمس..بروزن قفس بزبان گیلکی بمعنی رب انگور ..خوراکی که گیلانیها در موقع ارزانی انگور از آنمیسازند
**سس..به فتح اول درزبان گیلکی بمعنای بی نمک ودر ایجا کنایه از یاوه وبی مزه است
***از لاادری